*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

دلنوشته ای برای خود!!

تعجبتوجّه...توجّهتعجب

این دلنوشته کاملاً نوستالوژیه.!. 

لطفاً پست مدرنسیم های پیتزا دوستقسمت ابتدایی این پست را نخونند 

سلامنمیدونم که بعضیها باخوندن این مطلب ابتدایی چه صفتی 

بهم میدن؟ نگران اُمّل..واپسگرا..مرتجع..متحجّر.!.لُمپنیزم.!و واضطراب

ولی هر چی تواین دنیا جلوتر میریم بیشتردلتنگه  دوران کودکی و کوچه های 

تنگ و کاهگلی شهر میشم.تموم دلخوشی مون این بودکه جمعه از راه برسه 

تا دسته جمعی بریم حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) که در زبان عامهء مردم 

معروف بود به شابدولعظیم.!.الان که دارم مینویسم باور کنید دلم لک زده برای 

دیدن اون حاجی  لک لکی که بالای گلدسته های حرم لونه کرده بود.!!

انگاری لک لک هاهم همراه همون آدمها توی خاطرات همون دوران دفن شدند.

دورانی که آدمها بیشتر از اینکه نگران پاس شدن چک هاشون باشند 

برای حرفهاشون و قول وقرارشون ارزش قائل بودن.نه سندی بود و نه محضری!

شبهای بی رسانه و دور هم نشستن و گوش دادن به داستان های 

امیرارسلان نامدار وحسین کردشبستری. 

بزرگهامیخوندندو ماهم زانوی ادب زده و فقط چشم بودیم و گوش. 

ادب و احترام حرف اول رامیزد.!.خدا رحمت کنه جمیع اموات را. 

یادمه عموزاده ای داشتم که به دور از چشم پدرسیگارمیکشید

و پدر که بیسواد بود و دنیادیده همراه با شوخی  و خنده میگفت: 

به بچه  نگیدسیگار نکش! بذار اینقدر بکشه تا کِش دونش پاره بشه

من هنوزم نمیدونم کش دون کجای بدن انسانها قرار دارهقهقهه

آخ که چه خوب بود همون دورانه فیلمهای سیاه وسفید ولی بی غل و غش. 

کاش میشدالان صدای زمینه را برای خوندن این دلنوشته براتون از گنج قارون میذاشتم 

اگه نخندی میشینم عقده ء دل وا میکنم 

نیگاه تو چشمات میکنم شِکوه را آغاز میکنم 

وای که چه دورانی بود؟!.آبگوشت و مُشتی که بر سر پیاز زده میشد!

کوچه مردها وگذر لوطی صالح.. 

ایّام.ایّامه ارزش تار سبیل بود و مردی و مردونگی.. 

منکه میگم همون سیاه و سفیدها بهتر از این هزار رنگی هاست.!

قیصررررررررررررررررکجایی که دااشتو کشتن؟!! 

کجایی که به هوای تجدّد بردند فرهنگ و تمدّن ملتی را؟!! 

بگذریم که عاقبت باید گذاشت و گذشت...این نیزبگذرد... 

( توی پرانتز ! )

داش سلیمون ِگل زدی ضربتی ؛ ضربتی نوش کن 

حالا دیگه زیره گذر ما رو خجالت میدی؟؟گفتم که واست دارمخجالت

شرمنده باااااااااا نشد خدمت برسیم.!.حقیقتش مقصّر خودتی که 

زدی مارو ضربه فنی کردی و زمین گیر. 

وگرنه باید میومدم خدمتت تا حلالیت بخوام.!!

چون با اجازت چندوقت نیستم...حالا بیا بالا داااش.دم ِدر بده. 

بیا میخوایم قرارداد اون نوشابه سازی را ببندیم.

تشتکاشو میدیم به دوست بزرگوار ِمشترکمون تا یه پا راکفلر بشه. 

لوطی ؛ تمومش کن..مامخلصتیم... تسلیم

( پرانتز بسته ! ) 

چندوقتی بود که خیلی خسته بودم و تا حدودی دل آزرده از خود! 

چندوقت پیش با دوستی دردل میکردم!.گفتم:عجیب دلتنگه زیارت 

حرم مولا علی ابن موسی الرضا(ع) شدم.!.

بخت یار شد و مولا اذن دخول داد.ضمن تشکر از تمامی عزیزان؛

چند روزی به سفری ورزشی ؛سیاحتی؛ زیارتی میرم و بعد هم 

اگه به یاری خدا ابوطیاره تِلپی با کله سقوط آزاد نداشت

برمیگردم و تا آخر هفته لم میدم و بعدشم آی بخواااابم

دلنوشته ای در آدینه ها داشتم؛بد ندیدم به عنوان حُسن ختام همون را تکرار کنم 

تا هم دوستان جدید استفاده کنن و هم درحافظه قاصدک ثبت بشه! 

چون اصلا به بلاگفا امیدی نیست سبزعصبانیسبز

آدم عاقل تمام تخم مرغ هاشو توی یک سبد نمیگذاره!

تعجبعجب جمله ای گفتم هااامغرور

 از دلم تا لب ِایوان شما راهی نیست نیمه جانی ست دراین فاصله قربان ِشما

جمعه ها غروب که شد میآم کنار پنجره
میشینم؛ بغض میکنم؛ تکیه میدم به پنجره


غم میشینه تو فضا؛ نفس به سختی میکشه
کفتری که لونه کرده ؛ روی بوم ِ پنجره


آسمونم مثل اون بی قراره اشک می ریزه
بغض بارون میشینه ؛ روی چشای پنجره !


کفتره هراسونه ؛خیس میشه ؛ پناه میخواد
میشه دستی برسه و باز کنه یه پنجره ؟!


همسفر با قاصدک سوار اَبـرآ میشم و
می پَـرم تا برسم به شهر صدها پنجره
  


میدونی کجا ؟ همون جا که همه رضا میشن
می رسم به شهر طوس ؛دخیل میشم به پنجره 

 

 مثل آهوی غریب نگام به دستای رضاست 

تا ضمانت بکنه ؛ جلا بگیره پنجره 

 

 یا رضا (ع) رضایتت رضایت ِخدای توست
تو دعا کن که بیاد حال و هوا به پنجره


به خدا بسه دیگه ؛ دعا بکن مولا بیاد
قبل از اونکه من بمیرم به کنار پنجره !

 

ممنون که پراکنده گویی و اطاله کلامم را تحمل کردید..تا بعد..یاعلی مدد

نظرات 138 + ارسال نظر
شاپرک پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 06:48 http://shaparak49.blogsky.com/

سلام دوست گرامی♣

نوشته تون بازم مارو با خودش برد به کوچه های با صفا و لی لی بازی و هفت سنگ و طناب بازی....خب منم باید بازی های دخترونه بگم دیگه....
واقعا صفا و صمیمیت اون موقع ها قابل برگشت نیست و اونقدر عمیق و حقیقی بوده که نتونسته از خاطر و ذهنمون پاک بشه ... یادمه اگر روزی دختر عمو ها و مادر بزرگ هامو و بقیه رو نمیدیدم تب میکردم... ولی حالا چی؟؟ هر کدوم یه جای دنیا ..یه جای شهر همه از هم بی خبر وغافل..

خب من زیاد لوتی ها و داش مشتیهاش یادم نمیاد ولی فیلمهاشو خوب یادم... چشمک شیطونکی
ادامه دارد........

ممنون که یاد لی لی بازی افتادید.!.آره خب.پیشرفت و تمدن این چیزها را هم داره!!.دلتون شاد باشه دخترعمو را میخواید چکار؟!!
مگه من یادمه داش مشتیها را؟؟!!.گفتم فیلمای اون موقع بهتر از الان بود!!
خب شما چرا همیشه با شناسنامه تون کامنت میدید؟!
هنوم مثل اوائل دم دستتونه؟؟.زنده باشید.
راستی یه مژده.!.از اسکای بهم پیغام دادن که چه جوری میشه شکلک گذاشت.!.ولی نمیگم تا اول سیستمم درست بشه.خودم اول بذارمش.بعد به شما و دوستان جدید میگم(خود شیفته گی مزمن!)

شاپرک پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 07:15 http://shaparak49.blogsky.com/

من با شناسنامه کامنت میدم؟؟ خب مثل بعضی ها خود کوچک بینی ندارم ..مگه بده ..هاهاها

ولی مورد شکلک هارو یادتون نرفته که کی اولین بار بهتون ادرس داد و کامنت دونیه اسکای را با قدم شکلک ها منور ساخت؟؟ انگار الزایمرتون پیشرفت کرده..!!!! مشهد اومدین دکتر خوب سراغ دارم هر چند که خودتونم سراغ دارید...هاها

به هر حال باشه ما که تا حالا صبر کردیم اینبارم منتظر میمانیم و نشانه طلای کشف شکلک هارو هم به شما میدهیم..من هنوزم صبورم...

پاینده باشید و ماندگار

خب من خواستم نقش موش آزمایشگاهی را براتون بازی کنم!!
بذارید اول من نصبش کنم عیبی نداشت حتما بهتون میدم.نیازی به تهدید نبود که!!!.راستی..برای همین توی کامنت قبلی نوشتید ادامه داره؟؟؟
من فکر کردم پستم(خود شیفته) خیلی خوب بوده حرفها دارید حالاحالاهااا
زنده باششید..یاعلی مدد

شاپرک پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 08:21 http://shaparak49.blogsky.com/

ببینید من میگم دست این سیستمتون کج شده میگید نه..
خب من بعد از کامنت اول دومین کامنت را دادم ولی شما اونو نگذاشتید باور کنید که اینی که دوم گذاشتین سومین کامنتم بوده کاملا هم مشخصه...
ولی باشه بازم مینویسم..
شا باشید و مهربان............

اصلا هم اینطور نیست!!. ببینید این شگردها قدیمی شده!!
چون من خودم هر جا میرم اولش میگم پس کامنتهای(توجه کنید!! کامنتهای)
من کوووووووووووش؟؟؟!!!.باورکنید یه عالمه نوشته بودم که!!!!!!!!!!
آره بااااااااااا..این دام در جای دگر نه..!!..خوش باشید و سلامت..یاعلی مدد

شاپرک پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 08:40 http://shaparak49.blogsky.com/

♣سلام مجدد .. در ادامه ی کامنت اول و کش رفته شده ام...!!!!!♣
عرض کردم که میبینم بالاخره با اقا داداش سلیمون به پای امضاء قراردد رسیدین ...خب معلومه ووباید اینطوری میشد.. مطمئنم که کار خونه های دیگه همه پلمپ میشن ..هاهاها♣

ولی خدایی مقابله به مثل خفنی بود...با شکلک های با مزه و نمکی...کلی خندیدم...واقعا برای پیدا کردن و ارسال این شکلک ها کلی وقت صرف شده خدا قوت و ممنون از پست زیباتون♣♣

بابت تشریف فرماییتون به مشهد هم خوشحالم که سعادت و قسمتتون شد تا به پا بوسیه مولامون بیایید ...پیشاپیش بهتون خیر مقدم میگم و امید وارم که با دست پر و حاجات روا شده به شهرتون ..نخیر شهرمون برگردید..

شاد و سلامت و سرفراز باشید♣

در مورد کامنتهای !! شما توضیح دادم!!!
بله خب.داش سلیمونه و یه زیر گذر..میخواهی سهام اون تشتک ها را به شما هم بدیم؟؟.از دوست مشترک عزیزتون بگیرید.!.الان رفتم یه جا دیدم ایشون منو متهم به رخت شستن کردن(عصبانی شدید)یادم باشه برگشتم حتما جواب محبتشون را بدم تا زیر دین نباشم!!!!!!!!!!!
ممنون از خیرمقدمتون..خب بذارید بیام بعد پلاکاردخوش آمد بذارید سردرشهر(خوشیفته عزیز به شهر ما خوش امدی!!)
بالاخره کجا با دست پر برگردم؟؟.بده آدم دوتا وطن داشته باشه هااااااااا
میدونم که باز میایید.چون جواب کامنت قبلی را نخونده بودید .
پس به امید دیدار مجدد!!!

شاپرک پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 08:53

♣♣ خیلی معذرت میخوام ها... ولی باید عرض کنم من هنوز سنم به این حرفا نرسیده .. یعنی هنوز مثل شما دنیا دیده نشدم .. تا از این کلک ها یاد بگیرم ..عصبانی در حد دیگ بخار....

شما بلدین چطوری دام پهن کنید و براتونم قدیمی شده من تازه اول راهم ولی خوبیت نره که شوما هم اینطور بد اموزی کنید....از دست این دادا سلیمون که همه رو لهجه دار کرده ....غش وریسه...

وقت بخیر

خوشوقتم..گفتم که باز میایید..این از محاسن قاصدکه ! که با یکبار مراجعه مشتری پروپا قرصش میشید.(خود شیفتگی باید بره جلو بوق بزنه!!)
دیگ بخاررررررررررر؟؟؟؟؟!!!..خب وقتی کامنت نیومده بگم اومده؟؟؟
در ضمن..من از اولشم همان خاکم که هستم.داش سلیمون لهجش عوض شده.میگید نه؟؟.زیرنویس کامنتمو که نوشته بخونید.وسطش یادش رفته سلیمونه..دو زبانه شده این دوست گرامی!!!!!
روز خوش.یاعلی مدد

ستاره پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 09:17 http://ashnayemahjor.blogfa.com/

سلام و صبحتان بخیر

بابا اول صبحی چرا حرف شناسنامه و لی لی حوضک افتادید.

یادش بخیر اون قایم موشک بازیها ..... و اون خاله بازیها

من رو هم سر صبحی بردید به محله قدیمی شاپور (اسمش

یادم رفته است.) خوب بگذریم.

خوش به سعادت که میروید پابوس امام رضا (ع) جای ما هم

نایب الزیاره باشید.من را هم به هوس مشهد انداختید.خوب

است که من هم اسباب سفر جمع کنم.دلم یکهو دلتنگ شد

ازین سفر نیومده برم اون سفر

یا علی مدد
برمیگردم

به به.ستاره خانوم..ذکر خیرتون بود الان با خودم!!!!!
خب شما یه چیزی بهشون بگید.همیشه شناسنامشون دستشونه!!
باور کنید از خودشونم بپرسد چندبارگفتم خب من نمیخوام سنم را لو بدم
ستاره خانوم..باور کنید سیستمم سوخت..از بس وبتون را زدم و باز نشد!.الانم با همون لب تاب قراضه اومدم.صاحبشم داره غر میزنه دستگامو نسوزونی؟!!.زود باش.لازمش دارم!!!
خوشحالم که اومدید..اصفهان خوش گذشت؟؟
خب شما که دریا دلید..سفرتون یک ماه طول میکشه و نگران خونه هم نیستید دزد بزنه.مشهدم برید..چشم ..همونجا دعا میکنم بزودی قسمتون بشه..زنده باشید..یاعلی مدد

ستایش پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 09:20 http://setayesh2200.persianblog.ir

سلام.سلام.
من چندمم؟ :دی

من که از وقتی بدنیا اومدم تقریبا دنیا همین شکلی بوده. قروقاطی. همه جام رنگی شده بود و واسه همین ما دیگه عادت به سیاه و سفید نداریم.
ولی تغریف بی غل و غشی اون دوران و از مامان بزرگم زیاد شنیدم.
روزایی که همه فامیل راحت و بی رودربایسی کنار هم میشستن و از همه چیز حرف میزدن و بعدشم آبگوشت می خوردن!
ولی این روزا اینقدر گرفتاری و دردسر زیاده که خیلیا یادشون نمیاد یه آشنا و فامیلی هم دارن و باید یه حالی ازش بپرسن.

این رسم زمونه است کارشم نمیشه کرد.

بله خب..همینطوره که گفتید.ولی شما هم که با شناسنامه سفر میکنید
نخیر..بنده گفتم فیلمهای فارسی.نه اینکه خودمم ماله عهد وزوز میرزام!!
زنده باشید..واقعا خوشحال شدم سر صبحی..خیلی

شاپرک پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 09:21

♣جدا هم همینطوره ..با نظرتون در مورد خودشیفتگی موافقم....☻☻☻

♣ انگار دیگه به اندازه ی روزهای غیبتتون هم براتون کامنت فرستادم ...گفتم نکنه دلتنگ بشید و غصه دار.....(.درس پس دادن از اموزش خود شیفتگی....)

اختیار دارید شما سرورید...ولی قبول کنید این دوگانگی لهجه به همه سرایت کرده .....نگید نه....ده نگید دیگه....!!!

به امید قبول زیارت وحاجاتتون سفر خوش و بیخطر
دست حق یارتون♣

ببخشید دیگه نمیتونم جواب بدم .چون سیستم تعطیل شد.تا اطلاع ثانوی!!!

ستایش پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 09:22 http://setayesh2200.persianblog.ir

مسافرت خوش بگذره. دلمون براتون تنگ میشه. قول بدین زود برگردینا.

حرم امام رضا رفتین سلام منم برسونین.
دلم واسه مشهد تنگ شده.

خوش بگذره...

حتما دعاگوتون هستم..ممنون از محبتت..چشم..انشاالله قسمت شما هم میشه.زنده باشی و همیشه سلامت یاعلی مدد

فاطمه پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 09:23 http://www.omresokhte.persianblog.ir

سلام اقا جون خوبی؟

اولش بگم با هزار بدبختی کامنت دونیتون باز شده البته امروز اسکای کلا گیر میده به اینجا هم فکر کنم داره سرایت میکنه...

امل و این حرفا چیه بابایی!!!مگه میشه کسی کودکیشو از یاد ببره که هر چی خاطره ی خوب اگه هست همش از اون دورانه...شاه عبدالعظیم یه بار هم نرفتم قسمت بشه منم برم زیارت!

کش دونیش!!!اولین باره من میشنوم این جمله رو !!!منظورش ریه یا ششاش نبوده(خنده)

نه دیگه نشد دارین یه قرارداد میبنیدید با داداش سلیمون اونم بیخبر(چشمک)پس دونگ ما چی میشه(نیشخند)

خوبی خانومی؟؟.نمیدونم چی شده امروز؟؟ولی نه..عمرا اسکای اونطوری بشه!!..خوشحالم که تو هم پیتزا خور نیستی!!!
انشاالله قسمتت بشه.بیا تهران خودم نمیبرمت!!.ولی ادرسشو میدم بری شابدالعظیم!
منم گفتم که هنوم نمیدونم کش دونی کجای بدن ادمهاست!!!
دونگ شما محفوظه..برید پیش عمه خانومتون.نگهداشته..عمه بزرگه هااا

ستایش پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 09:27 http://setayesh2200.persianblog.ir

راستی جناب پدر من آپم .وقت کردین یه سر بیاین.

خب منکه گفتم عازمم..تازه .باورکنید سیستمم پاورش سوخته دادم درستش کنن.اگرتا فردا قبل از ظهر درست شد حتما میام خدمتتون وگرنه .عذر تقصر..بمونه در برگشت انشاالله..خوش باشی

فاطمه پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 09:32 http://www.omresokhte.persianblog.ir

منم رفتم تو اون نشونی شکلکا ولی چیزی دستگیرم نشد دیگه بیخیالش شدم ایشا...درستش میکنید ما هم تا دلتون بخواد راحت طلب چرا به خودم فشار بیارم(خنده)

چرا دل ازرده شدین بابایی اینم میگذرد غصه نخوردید(گریه)خوبه میرین زیارت دلتون وا میشه نمیدونم چرا امام رضا دو ساله منو نطلبیده همیشه میگم قسمتم نیست واسه دلخوشی خودم میگم و گرنه خود امام رضا هم میدونه دلم واسه گنبداش پر میزنه(گریه وناراحت)و اون حرم زیباش تنگ...

میخواستم بگم بابایی مواظب این هواپیماها باشین دیگه اطمینانی بهشون نیست ولی ایشا...به سلامتی میرین وبا دست پر برمیگردین واسه سوغاتی نمیگم(خنده) واسه کسب مقام میگم!
شعرتون منو برد به حرم واقعا قشنگ گفتین وقشنگ هم نوشتین خوش بحالتون بابایی...

دلم واستون تنگ میشه...سفر بهتون خوش بگذره...جای منم نایب الزیاره باشید...التماس دعا

خب منکه گفتم از اسکای بهم نشونی شو دادن..برگردم میگم چطوری؟!
اسکای اینههههههههههه..تحویل میگیره دوستاشو..
ممنون از توجهت..
انشاالله قسمتت میشه زیارت امام رضا
زنده باشی..تشکر از لطفت./...یاعلی مدد

فاطمه پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 09:35 http://www.omresokhte.persianblog.ir

داشت یادم میرفت بابایی تو وب عمه ستاره بازم شدین معلم دیکته!!(حنده)ولی کلی به کامنتتون خندیدم هر چند ضایع شدم ولی خوب شما که به غلطام اگاهید دیگه چرا تیکه میندازین!!

منکه غلط نگرفتم!.گفتی بسط میشینم دیدم اون بسط یعنی گسترش دادن
خب منم گفتم درست بشین همه متوجه نشستنت بشن!!

شمس پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 10:29

سلام به قاصدک عزیز
هر که با ما بد کند بد می بیند ( رضایت بی اندازه )
خوب مامان من می گفت به جای اون سیگار زوزه بکش ( ریسه رفتم )
ولی من می دونم زوزه چیشه اگه شما نمی دونی که کش دون کجاست ( رضاین مفرط )
خوب حالا داستان رفت و برگشتتون را اینقدر مهییج نکنید
آی نکنه خدایی نکرده مثلا هوا پیما نیفته و آی نمی دونم چی بشه و آی ....
همه میرن میان دیگه
مثل یه عده که هر سال هی میرن مکه
و هی زنگ میزنن خدا حافظی می کنن
بابا اون مال زمانی بود که طرف پای پیاده راه می افتاد و می رفت
حالا اگر سالم می رسید و اگر به سلامت بر می گشت
خوب آره دید و باز دید داشت
نه حالا
هی با این آق سلیمون گشتی تا آخرش سیگاری شدی
مردهی اونم که تو تابوتش هم سیگار می کشه ( اون منم هاااااااااااااا)
خوب سفر خوش و خرم انشااالله
شعرتون هم خیلی زیبا بود

من بدی کردم در حقتون؟؟؟!!.خب اگرهم بوده بذارید به پای جوونی ام!!!
مهیج نکردم که..خب مگه تواین مملکت زندگی نمیکنید؟
در ایران برخلاف همه جا.. ایران ایر مثل ایرفرانس و پان امریکنه ازخدابی خبرنیستند که بموقع وبا آرامش بلند بشن و سرموقع و بی خطر درفرودگاه بشینند!.ایران ایر با تاخیر بلند میشه اظطاب درطول سفر با مسافرینشه و بجای فرودگاه در مزارع و کوهستاهای بی آب و علف فرود اظطراری هم اگه داشته باشه خلبانش قابل تقدیر و تشکره!!
کم کم دارم آماده میشم برم.ولی این داش سلیمون نیومد که نیومد!
داش سلیمووووووون.باقی جوابهای دوستان با شما.خوش باشید و سلامت.یاعلی مدد

ستاره پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 10:29 http://http://ashnaye-gharib.blogsky.com/

سلام قاصدک مسافر آینده

با نامه ای به دلنوازم .......

به روزم

در خانه ی جدید!!!!!!!!!!!!!!!!!

سریع منتظرم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مبارکه..خیلی...
خوشم میاد که اصلا توجه ای نکردید به جلز و ولزم که سیستم ندارم.
و عازمم!!.سریع اومدم خدمتتون.!.اطاعت امر..

شمس پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 18:50

به امید خدا
خدا یار یاورتان انشاالله

زنده باشید..ممنون از لطفتون که همیشه برمن جاری بوده..
به امید دیدار..یاعلی مدد

فاطمه پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 19:11 http://samtesalam.blogfa.com

سلام
در مورد مطلبتون دوست دارم بگم :ما که اون روزها رو ندیدیم دلهامون هواشو می کنه چه رسد به شما عزیزان که در اون حال و هوا نفس کشیدید و زندگی کردید
خوش به حال شما که لا اقل خاطراتی از روزهای بی رنگ و ریایی روزگار در یاد دارید...
اما اینکه دوباره مرحمت کردید و با نهایت لطف و تواضع وب بنده رو قابل دونستید و سرزدید... فرمودید که کم کار شده بودم یا کم محبت..
راستش فضایی که این اواخر در کشور به وجود اومده بود به ویژه روز قدس و بعد از اون،به شدت منو غمگین و خشمگین و تا حدی افسرده کرد... نمی تونستم مثل همیشه به دیده یک دوست بهتون نگا ه کنم.. ودائم این سوال در ذهنم بود که این هموطنان سبزپوش چگونه است که تا این حد کم لطف هستند وبی منطق!
البته دوست خوبم!من قصد بی احترامی به شما و افکار و عقاید شما رو ندارم به هر حال ما دو همدرد هستیم با دو تحلیل متضاد از دردهای موجود...والبته شما برای من با سایرین متفاوتید و در واقع احترامیکه براتون قائلم باعث شد که سکوت کنم .. می ترسیدم بیام و خدای نکرده حرفی گفته بشه که نباید
در هر صورت بنده رو ببخشیدونبودن من توی این روزها رو حمل بر کم محبتی نکنید
بازهم به بنده سربزنید... خوشحال میشم
التماس دعا

ممنون از لطفتون..ولی من همیشه در مورد مطالب خودتون نظر دادم.حتی اگر شعری از دیگران را نوشتید..کاش شما هم لااقل در مورد مطالب و شعر خودم به همون دوخط بسنده نمیکردید تا حرف اصلیتون خطاب به به جناح مخالفتون را بزنید.!!
منم شما را دوستی منطقی میدونستم
ولی نمیدونستم این قدر مطلق نگرید که همه محاسن را در جناح خودتون میبینید و بی منطقی و کم لطفی(در مودب ترین حالت)ماله سبزهاست و بس!!
اومدم وبتون باز نشد..عازم سفرم..ببخشید..ولی بی تعارف بگم که این بار واقعا دلآزردم کردید.چون خودتونم میدونید من هیچ وقت جمع نمیبندم که اگر میبستم الان دوستان غیر سبز و گرامی نداشتم..موفق باشید و البته منصف..یاعلی مدد

ستاره پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 21:41 http://ashnaye-gharib.blogsky.com

سلام و شبتان بخیر دوست عزیز

ممنونم که با کامپیوتر سوخته و دود بر آمده و در نتیجه

دلسوخته تر از کامپیوترتان!!!!!!!!!!! و با لب تاپ قرضی

منزل نویی من آمدید و مثل همیشه مرا شرمنده محبت

خودتان کردید.

آرزوی سفر سلامت و پر بار و پر سوغاتی برایتان دارم.

زعفران آنهم به وزن کیلویی فراموش نشود!!!!!!!!!!!!!!

منتظرم تا بازگردید و ما را به فیض شکلک ها برسانید.

از شتر و گوسفند که خبری نشد.تخم مرغ هم که به کام

شما شد.حیوونکی کاسکو...... خوب بدهید بمن مثل فنچ

هایم با خوراک مناسب ازشان نگهداری میکنم.

پیشی هایم را که لو دادید.نمیدانم درین ایام چه بر سرشان

آمده است و تا برگردم هستند یا نه ؟؟؟؟

بهر حال سفر بسلامت

با آرزوی سلامتی و موفقیت و زیارت های فراوان

التماس دعا

شب شما هم بخیر..الحمدلله رسیده بود بلایی و بخیر گذشت!!
سی تومن توکیس گیرکرده بود هی خاموش میشد!!
وظیفه بود.ستاره خانوم..ممنون از لطفتون..ولی زعفران را بی خیال دیگه..واسه سلامتی زیادش خوب نیست.همون یه مثقال برا دفع چشم زخم کافیه!!!.شکلکها را برید از خواهر بزرگوارتون و شاپرک جون تون بگیرید.تازه اون گل کوچیکه عمه هم داره.!!.من چه کاره بیدم؟!!.منتظر بودن من گم و گور شم تا زود همه شون دست به دست هم بدن حال منو بگیرند!!.اون گل عمه(بزرگه) هم دیدم جایی نوشته بود بابایی نیست نمیرم وبش.خب خودش که نبود منو همین خواهرتون همش اونجا کل کل میکردیم.هیشکی منو دوست نداره..رفتم که رفتم!!!
ممنون حتما یادتون خواهم کرد..زنده باشید و سلامت..یاعلی مدد

فاطمه(آدم برفی) پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 23:24 http://samtesalam.blogfa.com

سلام قاصدک
...فقط می تونم بگم از حسن نظرتون متشکرم
وبرای حسن نظر خودم متاسف...
نقطه ضعفی که بر من بار کردید در خودتون عیان شد
من هم این کامنت سراسر لطف رو حذف نمی کنم تا سایرین والببته همون دوست مشترک ببینن
سرافرازم کردید... اما جدا بزرگتر از این می دیدمتون...
متاسفم
خدانگهدار

نمیدونمم این کامنت الان تشویقه یا تنبیه ولی روز اول هم بهتون گفتم من با نوشته های خودتون کار دارم و شما را مسئول یا سخنگوی جناحی خاص نمیبینم ولی گفتید متاسفید.اتفاقا منم متاسفم که ازمیان تمام نوشته های من تنها و تنها روزقدس بهانه کردید .تمام حرف من این بود که همانطور که خودم پیرامون نوشته تون نظر میذارم انتظار و یا توقعم از شما هم همین بود..در ضمن؛رسم امانت داری و دوستی این نیست که کامنت خصوصی عیان گردد.ولی وب خودتونه و صاحب اختیار..متاسفم که صراحت نظرم که درحقیقت زمانی حسن کارم بود باعث شد درنظرتون حقیر بشم..
عرض کردم که نمیتونم خدمت برسم(بخاطر سفر)الانم وبتون باز نمیشه دربرگشت هم دیگه کارازکارگذشته ولی هنوزم بابت اون کامنت که علنی کردید منم متاسفم..من باشما حرف زدم نیازی نبود دیگران متوجه بشن.مگراینکه هدف دیگری را درنظر داشتید.!!
خدا یارو نگهدارتون.یاعلی مدد

شمس پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 23:45 http://goharevojod.blogsky.com

هیچ کس مهم نیست براش که شما کامپیوترتون جزغاله شده ( ریسه )
باید یه کاری بکنید تا دوستان حلالتون کنند
شب رووویی و سرقت یک لب تاب وووووووو
واییییییی اگه رفتید یکی هم من لازم دارم هاااااااا
رسیدید به مقصد صاف برید کافی نت
اوکییییییییییییییییی ( روبند سیاه و چشم های چپ اندر قیچی )

گرنگهدارمن آن است که من میدانم.شیشه را دربغل سنگ نگه میدارد
سیستم درست شد.ولی دیر شد.باید رفت..خب نوشتم که سفر ورزشی..نمیشه که همش جیم بزنم!!..چشم..حتما مزاحم میشم همه میدونن که من میگم رفتم ولی همیشه همینجام!!.میگید نه؟؟؟دو شبه دیگه کامنت هاتون را چک کنید.فینگلیشی!!

مهتاب پنج‌شنبه 16 مهر 1388 ساعت 23:46 http://parande-man.blogsky.com/

سلام

چقدر زیبا و متنوع و جالب نوشتید.

واقعا همه ی چیزهای خوب و سنت های قشنگمون را گرفتند و بجاش استرس و اضطراب و دلواپسی برامون هدیه
آوردند.
منم یاد مدرسه با اون باغچه های بزرگ و استخر بزرگترش
افتادم که همیشه خوابش را می بینم.
من این نوستالوژی را خیلی دوست دارم.
عجب عموزاده ای داشتید.چه عکس خنده داری گذاشتید.
اصلا همه عکساتون قشنگند.اینا را چطوری استفاده میکنید.
راستی منم فیلم گنج قارون را دیدم.

نوشتید که عازم سفر زیارتی .سیاحتی و ورزشی هستید
امیدوارم که سفرتان بخیر باشد و به سلامتی برگردید.

دوستان را از دعای خیرتان محروم نسازید و التماس دعا

اختیار دارین.نظرلطف شماست..خب اصولا مشرق زمینی ها عاشق نوستالوژی اند.هویت برای ما خیلی اهمیت داره.
درمورد عکسهای متحرک.مهم نیست چه جوری؟من اول مینویسم بعد میگردم شکلک یا عکسی که مکمل حرفم باشه را میذارم.ولی اون عکسه پسرعموم نبودهااااا.!.بله.انشاالله فردا عازمم.ببخشید که نمیتونم خدمت برسم..حتما در بازگشت برای تشکر میام وب تون.
محتاجیم به دعا..چشم حتما اگه لایق باشم یادتون خواهم کرد.زنده باشید و سلامت.یاعلی مدد

فاطمه جمعه 17 مهر 1388 ساعت 10:06 http://www.omresokhte.persianblog.ir

سلام بابایی..

من چکاره بیدم که نیام وبتون میگم وقتی نیستین دلم نمیاد بیام اینجا اخه جای باباییم خالیه(گریه)
بمیرم واستون همه منتظر این بودن که شما برین و یه کارایی بکنند!!!!!
من همه جا ازتون تعریف کردم عمه سوسن میدونه چقدر پیششون گریه کردم که دلم تنگ میشه اونا تبانی کردن من این وسط چکارم!!!!!

شما چرا شکلکا رو درست نکردین؟؟؟ولی میدونم میاین ویه بمب خبری منفجر میکنید.
یه سر برم ادینه ها...

مراقب خودتون باشید...سوغاتی ما فراموش نشه که همون سلامتی شما وکسب مقامه(مغرور)وگرنه ما که کیلویی!!!!زعفران نخواستیم(خنده)

یادتون باشه از همه خداحافظی کردین الا من(ناراحت وافسرده)

فاطمه خانوم الان اومدم وبت نظرات باز نشد..دیرم شده باید برم.ولی خانومی.من از شما خداحافظی نکردم؟؟؟خودت بگو نکردم؟؟؟خوب فکر کن.!!!.بگم که صدات از زیرزمین انگار در میومد؟؟!!!.همینقدر بسه!!
اون حرفها هم همش شوخی بود..عمه خانوماتون هم مثل باقی نزدیکان فقط و فقط منوشرمنده میکنند و بس..!.زنده باشن...ولی حتما در برگشت آی برجک بزنم..آی برجک بزنم..!!.منکه کم نمیارم!.تازه یه حریف پیدا کردم قوی پنجه!!!!
ممنون از لطفت..زنده باشی..یاعلی مدد

سلیمون جمعه 17 مهر 1388 ساعت 10:38

سام علیک بر مرشد ختم
حاجی کوجاییی که سیدت کشتن؟؟؟؟
میگن مشتی درس باس زد پس کله نوچه که یه موقع پارازیت بی موقع نشه(لبخند) میبینم که سیستم قبل رفتتون جونشو واستون فدا کرت حالا باس بر بهش زهرا یه قبر براش بخرم اونم ۳۰۰ هزارتومن اخه بگو مگه قبر هم انقد کمتر از ۱ تومن عمرا گیرت بیاد مجبور شدم تو قبرهای دست جعمی چالش کنم (گریه)
میگم مشتی خیلی درام اومتی خوب سیتمم فهمید خودش زودتر خودشو مرخص کرت که من نتونم بیام بینم این مرشدم داره با ما چی کار می کنه
میگم مردیه این کولاتم مشتی ولی نمی دونم این ا فراق نبودن ماس یا این بردارزاده های عزیز که این همه موت بلند شوته میگم مواظب گشت ارشاد باش که یه چارا واسط باز نکون البت میدونی که اون با نوچت در میوفتن اخه ما خودمون چارا باز کنیم(ریسه تا سر حد خم پاره به ته برجک )
در ضمن ممنون مرشد کولی خیجالت زتمون کرتین الانس که به مودت یه هفته برم تو پستو قایم شم تا شو برگردی که بتونم جواب گوی این ابجی ها و دخملات باشم (خجالت)
راسی مرشد اینو هم بگم ما زیر ابوتیارت داریم میدویم که هر وقت این رارنندش خواس کار نا خلف کونه سریع بپیم شومارو بین زمین آسمون بیگیریم که خدای نکرد بلای سر مرشدمون نیات
ا همینجا میگم که ما یهفته رفتیم مرخصی (گریه خفن تا سر حد باخت تیم ملی )
مرشد ضربت اگه ا طرفش شوما باشه مرحمه شفاس پ ما مث یه مرت سرمون بالا میگیریم که چی مرشدمون مارو به نوچگی قبول کرته که ضربتی نسارمون کونه(رضایت)
ای ملت شاهد باشین که داش قاصد اینجا تو همین پوست خودش اعلام کرت که چی ما رو به نوچکی قبول کرته(رضایت)
بر مرشد که انشالله سفری خوش داشته باشی و یه هفته تخت بخوابی
برگرشتی امده باشی واسه اینکه هی با خم پاره بزنی تو زیر بنای برجک ما که از اصل نابود شه
نوکرتم
سایه حق بالا سرت که اومتی چشم مونتظرتتن و التماس دوعا دارن
رخصت مرشد
حق یارت

داش سلیمون عزیز..خب مشتی معکوس نکش..اونکه تق و تق میزنن تو سرش حاجیته با مرام..تازشم اون مو بلنده که من نبودم..
اون ماله وقتیه که کش دونش پاره شده!!!!!
ما همونیم که زمین گیرشده و تسبیح میچرخونه و هی چراغ میزنه!!
داااااش به موت قسم!!.البت کلاه سرته نمیدونم مویی مونده توسرت یانه؟!!.به هرحال به موت قسم اگه برگردم و ببینم رفتی توکاره جوبران باورکن قاصدکو منفجر میکنم.!.به همه هم میگم کاره داش سلیمونه از بس خجالتمون داد!!!.دیگه خود دانی..
امتم کجا بوده داااش..مواظب خودت باش که زیرگذری منتظر شنیدن صدای تق تق کفشهای داش سلیمونه و بس..!.زت زیاد..یاعلی مدد

چشم به راه... جمعه 17 مهر 1388 ساعت 14:05 http://shaparakekhial.blogfa.com/

سلام دوست من
خوش به حالتون که دارید میرید مشهد،تورو خدا از طرف ماهم نایب الزیاره باشین.
ازم دلخور شدین که چرا راجع به پست قبلی تون نظری ندادم؛چون من اصلا علاقه ای به فوتبال مخصوصا قرمز و آبی ندارم نظری ندادم.و دیگه اینکه چون سرم خیلی شلوغه زیاد وقت نمی کنم بیام نتُ،فقط هرازگاهی میام نظراتو چک میکنم،آخه وب ما که مثه مال شما پر رفت و امد نیس.
راستی تو کامنتدونی پنجره هم از دیدن من تعجب کردینِِِ،گفتنی ست که من باواسطه پنجره(آدم برفی)باشما آشنا شدم.
دل نوشتتونم جالب بود،کاش اون جمع های صمیمی و یکدل همیشه باقی می موند.

ممنون از لطفتون..انشاالله که قسمت شما هم میشه.
توقعی نیست.فقط مطمئن باشم اومدید کفایت میکنه.
دوست مشترک که دیشب متاسف شدند و منو کوچک دیدن .امیدکه نگاه شما تغییر پیدا نکنه.البته من باید مواظب باشم تغیر نکنه. و خوشحالم که علیرغم اختلاف فکری هنوزم شما را اینجا میبینم و دوست خود میدانم..زنده باشید.دربرگشت خدمت میرسم..یاعلی مدد

عباسی جمعه 17 مهر 1388 ساعت 18:01

با سلام

آقا التماس دعا اگه یه زمانی وقت اضافه آوردی و دیدی کاری

نداری ما را هم دعا کنید حالا چون تشریف نبرید در مورد

سوغاتی حرفی نمی زنم که شاید پشیمون بشید و تشریف

نبرید حرف سوغاتی بمونه انشالله برای برگشتن

Agh abasi e aziz.kio mitarsooni??
Ma delaaavarim.!!!.chashm..hatman be yadetam
rasti..bavar kon chand bar omadam vebet baz nashod.bebakhsh...bazam rasti.!!.be khanoom moalem age didish salam beresun.
Zende bashi.

فاطمه جمعه 17 مهر 1388 ساعت 18:21 http://www.omresokhte.persianblog.ir

بابایی همش شوخی کردم (چشمک)الان افتاد یادم اومد(شرمنده)

سفر بهتون خوش بگذره و جای ما هم زیارت بکنید ها؟فراموش نشه

یاعلی

Khosh'halam yadet oftad..
Forudgahm''!.Havapeyma raft .!.ja mimooonamaaa.!
Raftam ke raftam..(nish khande ikbiri.!)

عباسی جمعه 17 مهر 1388 ساعت 18:27

سلام مجدد

دلاور من همه جوره شما را قبول دارم چه به وبم سر بزنی

چه سر نزنی چه برام از مشهد مقدس مهره کربلا بیاری

چه نیار با شما گرامی یا علی گفتیم تا آخرش هستیم

شاید یه اتفاقی برام بیفته از دستم راحت بشی اگه اینجوری

نشد حالا حالاها باید قیافه ما را تحمل کنید دلاور چیکار کنم

که خود کرده را تدبیر نیست بالاخره در هر سلطانی چند تا هم

غلام هست که به احترام سلطان کسی با آنها کاری نداره ما

هم غلام شما

یا علی مدد

Agha ye vaghti dari choobkari mikoni ke natoonam javab bedam.too forudgahe tehran.dastam bandeh.baadan ke rakht ha ra pahn kardam roo band khedmat miresam.shoma az khodetoon paziraee konid alan lebas ha tamoom mishe..faghat mamnoon misham biay sare malafeh ra begiri ta becheloonim abesh dar biad.!!!!

سلیمون جمعه 17 مهر 1388 ساعت 21:28

سام علیک بر مرشد خوتم
سالار ما که گوفتیم بی شوما طاقت نریم دید بهت ثابت شوت این رخش ما که همیشه پا به پات میومت دیگه تحمل این یکی رو نداشت که پوست خوداحافظی شوما رو بخون ببینه نفسای آخرش رو کشیدو رتت ریق رحمت رو سر کشید
حالا خوت دانی می خوای بیا نارنجکم بزن زیر گوذر که دگه داش سلمونت نوچت به کول ا دونیا صاقت شه(گریییییییییییه)
مرشد سفر خوشی داشته باشی
برقرار باشی
الانم که اومتم یه کام موفت و نت موفت گیر اوفرتماینم الانس با ما سر لج بیوفته و ریق رحمت رو سر بکشه(گریه)
سا یه حق بالا سرت
رخصت مرشد.

Daaaash..khob ma ham ke didi ta rakhsh et ghahr kard mam piadeh shodim..yadam basheh hatman ye long dast o pd konam.!!.
Dash.zende bashi o gham nabkni.

فاطمه(آدم برفی) جمعه 17 مهر 1388 ساعت 21:54

... کاش ارسال نمی شد
من دیگه انتظاری از شما ندارم
فقط برام سنگینه که صداقتم رو حمل بر بی ادبی و بی انصافی کردید.اما اصدک !این نقطه ضعف خودتون بود که بر من بار کردید
حقیقتا بی انصاف بودید چون من اصلا منطورم ابن نبود که شما کم لطف هستید یا خدای نکرده بی منظق !!!
باهاتون خداحافظی می کنم با تاکید بر این نکته که من نباید به خاطر کامنتهایی که برام گذاشته میشه مورد بازخواست قرار بگیرم
در ضمن آدینه ها رو لینک خواهم کرد البته بعد از اینکه مشکل بلاگفا حل بشه(!!!)

قاصدک جمعه 17 مهر 1388 ساعت 22:16 http://m-ghasedak.blogfa.com/

سلام قاصدک عزیزم.خوبی؟ :-)
می بینم که یاد قدیما افتادی! والا راست می گی ! سادگی و یه رنگی و صداقت های اون زمان 1000 باره می ارزیدن به رنگ و تجملات و کلاس گذاشتن های امروز!
من که اون موقع ها رو ندیدم ، با تعریف بزرگ ترا حسرت می خورم.. چه برسه به تو که اون دورانو تجربه کردی!
به به ! می بینم که می خوای بری زیارت ، شایدم سیاحت ؛-)
خوش باشی عزیز. التماس دعا داریما ! شدیدا !
شاد باشی
بای

رمضان جمعه 17 مهر 1388 ساعت 22:45 http://mighat61.blogfa.com

وای که چه دورانی بود؟!.آبگوشت و مُشتی که بر سر پیاز زده میشد!
سلام قاصدک عزیز
این جمله ی زیبات منو به یاد دوران کودکی و زندگی توی روستامون انداخت
تابستونا توی حیاط می نشستیم. برق هم نبو د با یه فانوس. کماژدونو از از داخل مدبخ از زیر اتیشا بیرون می اوردیم بوی عطرابگوشت محله رو پر می کرد ...اما حالا...؟؟؟

راستی دعا برای ما فراموشت نشه

ستاره جمعه 17 مهر 1388 ساعت 23:15 http://ashnayemahjor.blogfa.com/

سلام

با مطلبی از عطاالله مهاجرانی به روزم

منتظر حضور سریع قدوم سبزتان هستم.

در پناه حق

Hamin alan biam??!!!

شاپرک جمعه 17 مهر 1388 ساعت 23:38 http://shaparak49.blogsky.com

سلام بر میهمان شهر امام رضا♣♣

خیلی خوش اومدین♣♣ خیر مقدم به شما و تمامی همراهان گرامیتانون♣ امیدوارم سفر خوب و خوشی داشته باشید ..متاسفانه ننه سرما با اغوشی باز به پیشوازتون اومده..انشالله لباس گرم همراه اورده باشید...(اخر مهمان نوازی) التماس دعا

Mamnoon.lotf kardid .khabare sarma ra dadid...vali chera inghadr zood etela dadid..yakh kardim ke..!!!
Zende bashid

شمس شنبه 18 مهر 1388 ساعت 08:56 http://goharevojod.blogsky.com

سلام قاصدک عزیز
نگران سرما نباشید
من سوپ پشت پا براتون درست می کنم که جبران سرماخوردگیتون بشه ( ( لبخند مونالیزایی ))
انشاالله به خیر خوشی با مدال های پیاپی بر می گردید و یکی یک دونه به ما کادوووووووووو میدید
ما منتظریم

Manoon.har chi bashe SUP E POSHT E PA Behtar a Ab e posht paye diruzeh.!!
Vali taklife LONG Chi mishe??!!!
Zende bashid..

شعیب شنبه 18 مهر 1388 ساعت 09:28

سلام
خوبی بابایی؟
خدا رو شکر که پیاممو تو وب آجی محیا دیدی همه ش با خودم می گفتم اگه بابایی نخونده باشه با خودش چه فکرایی که نمی کنه!
راستش هنوز مشکل برطرف نشده و الانم باز کافی نت...

شعیب شنبه 18 مهر 1388 ساعت 09:30

آخی چه پست دلنشینی بود. خسته شده بودیم از بس پستهای بسته بندی شده و تر و تمیز و به قول بچه ها گفتنی با کلاس خوندیم! من که اینجورشو بیشتر می پسندم هر چند متاسفانه خودم بلت نیستم ...
علی یارتون

alnilam شنبه 18 مهر 1388 ساعت 09:38 http://www.zanooy-orooj.persianblog.ir

سلام پدر! خوشید؟! الانه نشستید روی زمین؟! تورو خدا مواظب خودتون باشید من نگران بودم که اگه هواپیماهه هم چیزیش نشه شوما خودتون رو از دست((...))(نیشخند) بندازید پایین!!
بابایی به خدا شرمندتونم! من پریروز برای همه کامنت دادم میدونید که همیشه شما آخرین نفرید که راحت و با فکر باز بنویسم اما بعدش که خودتون دیدی چی شد! شرمندم! الانه جبران میکنم!

فاطمه شنبه 18 مهر 1388 ساعت 09:44 http://www.omresokhte.persianblog.ir

سلام بابایی...

الان دیگه میدونم مسابقات شروع شده حیف ما اونجا نیستیم وگرنه چه تشویقی میکردیم همش میگفتیم بابایی...بابایی(تعجب)

دیگه کوتاه بیاین با ابجیتون یه رحمی به بچه ها کنید ما این وسط چه گناهی کردیم که باید جنگ روانی داشته باشیم(خنده و شیطان)

من که گفتم بیطرفم ولی به عمه سوسن نگید من هوای شما رو دارم(نیشخند)عمه جان گلن ولی قول دادن کوتاه بیان هر چند جنگ ابجی وداداشه ...

یاعلی

Mamnoon..az tamashagarane mohtarameh!!
Jange ravani???!!!.che harfhaa.!
Khoda nakone..bavar kon shan e ishoon balatar az in harfast ke man jesarat konam..bara tamadode asab bud ke mano navakhtan.rahat bashid.chon ma rahatim.!!!!

alnilam شنبه 18 مهر 1388 ساعت 09:51

1-آی گفتید حاجی لک لکککککککککک آخرشم من این حاجی لک لک رو که دلم برای دیدنش لک زده بود ندیدم! هییییییییی بابام همیشه ازش میگفت...
2-کیش دون: جایی که با آن میکشند!!
3-بابایی این یه بیت شعرو ندیده میگیرم و الا بااید زنگ بزنیم یه جایی بیاد در اینجارو تخته کنه با این یه بیت منکراتی(نیشخند)
4-حالا ما هیچی! اما بچه های ما که میشن نوه های شوما احتمالا بعده ها میگن یادش بخیر چه روزایی بود فست فود با یه شیشه دلستر و ...!!
5-توی پرانتز: ایول میخواید کارخونه نوشابه واکنی بزنید یا نوشابه سازی؟!؟!
6-خدایی عجب جمله ای گفتید!!!

Mamnon khanumi
sharmande kardi ke taamol dashti be in neveshtar
are..bekhosus delnster limooee!!!!
Monkerat kari nadare.chon oon beyt hedyeh bood!!!!!
Man hamisheh dar Ajabam ke Ajab jomlehee migam!!!!

alnilam شنبه 18 مهر 1388 ساعت 09:55

همسفر با قاصدک....
صد دفعه گفتم باز هم میگم..خیلی ا لتمای دعا
چقدر دلم واسه غروبای صحن سقاخونه روبه روی گنبد طلا تنکه...بهترین صحنه دنیاو.ووشاید صحنه ای از بهشته... همون صحنست...
یاعلی

Hanooz forsat nashode..vali chashm..raftam.motmaen bash be yade hamegi hastam.
Zene bashi .bazam mamnoon az hozuret

ستایش شنبه 18 مهر 1388 ساعت 14:35 http://setayesh2200.persianblog.ir

سلااااااام بابایی. خوشحالم که نسبتا پرچم سفیدو تکون دادین والا ما بچه ها این وسط شهید میشدیم البته فاطمه میگه امکان داره مفقودالاثز بشیم.

یه وقت اگه کمکی ؛ اسلحه ای ؛ خمپاره ای ؛ مینی ؛ چیزی خواستین در خدمت گذاری حاضرم. :دی

الان عمه ها میریزن سرم. :دی

بابایی کمممممممممک . ها ها ها

Mamnoon..vali mage onja texaseh ke hame chiz peyda mishe??!
Man bayd hamoon aval ghabl az hamleh ba shoga hamahang mikardam.!!.vali felan sup ra bokhorid.!.baad roosh fekr mikonim!!!

سلیمون شنبه 18 مهر 1388 ساعت 22:00

سام علیک بر سالار خوتم
الان قاچاقی اومتم یه حالی بپرسم برم
شرمنته دوباره میام
شرمنته دیگه سالار
رخصت مرشد
حق یارت

Dash soleymoon e aziz
shab khosh loti
sharmande nakon..khob alanke azat tavaghoee nist..
Daaaash Az shoma be ma resideh
zende bashi.

فاطمه یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 09:33 http://www.omresokhte.persianblog.ir

سلام بابایی...

چه خبرا؟تو مسابقات چیکار کردین بردین یا...!!!

امروز حس نت اومدن نداشتم گفتم بیام یه حالی ازتون بپرسم وبرم...

یاعلی

Hamoon Yaaaaaaa!!!!!!!!!!!!
Sobhe shoma ham bekhyr
lotf kardi..ta baad ya ali madad

شاپرک یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 11:38 http://shaparak49.blogsky.com

سلام قاصدک بزرگوار
ممنون از ابراز همدردیتون ..شرمنده کردین باز ..با وجود دست رسی نداشتن به نت و مسافرت ...!!! خیلی محبت کردین ..ممنون شاد و سلامت باشیدهمواره...

Ekhtiar darin..vazifeh bud
bazam tasliat migam.
Zende bashid.

ستاره یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 12:29 http://ashnaye-gharib.blogsky.com

سلام قاصدک مسافر

خوبی ؟ شیری یا روباه ؟؟ من و فاطمه که اینجا کلی برات

در غیابت شعار دادیم و علامت پیروزی بالا بردیم.

امیدوارم سلامت و موفق باشی.زیارت هایت هم قبول

راستی من میخواهم فردا اصفهان برات آش پشت پا بپزم

چون سه روز بعد از سفر اینکار را انجام می دهند.فعلا سوپ

را تهرانی ها میخورند و اصفهانی ها فردا آش میخورند و

میخوام یه ظرف هم برای فاطمه جان بدهم چون فکر کنم به

شهرشون نزدیک هستم.بقیه اش را هم فریز میکنم و با

خودم میارم تهران..... دیگه هر کی میخواد بیاد سهمش را

بگیرد.

فعلا خدا نگهدارتان باشد و علی یارتان

Hichkodam.!!.ghasedakam.!!!!
Mamnoon.hatman beyadetun hastam
soop pish dar Amad bood..sharmande mikonid..enshaallah valime ye make toon ra bekhorim
shayad mahe dige biam onja
Delam mikhad be esfahan bargardam.!!!
Zende bashfm o salamat

ستایش یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 12:29 http://setayesh2200.persianblog.ir

سلام. چطورین پدر پیج شده. :دی

سوپتونو خوردیم جاتون خالی.:دی

عمه شمس دست پخت خوبی دار. ها ها ها

خوش باشین.

Aval peyj shodam baadesh pichoondan mara hesabi.!!!
Vali soop mesle inke kheyli tond boodeh..peydashoon nist ammeh khanoom..didid ishoon ra salam beresoonid.

فاطمه یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 18:38 http://www.omresokhte.persianblog.ir

میگم بابایی چه ابجیای مهربونی دارین ها؟عمه ستاره وعمه سوسن واستون سنگ تموم گذاشتین!

منم حسودیم شد به ابجیاتون خدا واستون نگهشون داره.

اره عمه ستاره به شهر ما نزدیکین کاش میشد بیام اصفهان واز اشتون میخوردم اش عمه سوسنم خوردیم البته با طعم فلفل!!!

علی یارتون

محسن یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 20:04 http://bahaneh-666.blogfa.com

کنار تو می نشینم چشمانت تقویم روزهای گذشته است روزهای تلخ این روزها را از نگاه تو چگونه جدا سازم؟
گلهای کاغذی salam be roz shod . . .

Mamnoon..vali manke goftam 1 hafteh nistam..bargashtam miam pishet..ya ali madad

سلیمون یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 23:08 http://soliman777.blogsky.com

سام علیک سالاررررررررررر
سفر خوش میگذر (ناراحت دورییییییییییییییی)
داش خیلی مخلصیم
زیات حرفم نمیات تا بر گردی اینو داشته باش تا بعد
می گویم خداوندگارا این مومنت را که برای عبادت به نزد بنده خاصت امده است حاجت روا ساز و او را ارامشی ده که همواره ÷ایدار و بلند مرتبه باشد و از بخشندگی و بزرگیت بر او ببخشای ای هستی بخش جهان
برقرار باشی سالار
سایه حق بالاسرت که ...
رخصت مرشد

شمس یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 23:23 http://goharevojod.blogsky.com

سلام بر قاصدک عزیز
سوپ رو هر وقت بپزیم تازه است
چرا باید روز سوم پخت ؟
من هنوز به این چیزا سنم قد نمی ده ( اون دزد دریایی )
آب فشانی را میدانم
اما سوپ را جهت بهبود حال شما برپا کردیم
تند را انتخاب کردم که عرقتان در بیاید و حالتون بهتر بشه ( ریسه )
البته از خجالت زحمتی که من کشیدم هااااااااااااا
نه فلفل های داخل سوپ
من می گم برای اینکه سلامتی بیشتری داشته باشید روزی یک لنگ عوض کنید و چندین و چند بار هم بشوریدش
آخه به جز اون موارد که گفتم و مواردی که خود می دانید
هی خاکی و گلی هم میشه و ...
خلاصه مراقب خودتان باشید
من بیشتر از این نمی تونم مراقب شما باشم ( اون که چشمهاش داره می چرخه )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد