*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

باران که می بارد تو در راهی

سلام.بعداز مدتی غیبت اجباری که از جانب مخابرات دولت مهرورز نصیبم گشتکلافه عصبانی

گفتم بیام و درقالب یک پست از تمامی الطاف باران گونه دوستان تشکر کنم که دیدم 

حق مطلب را نمیتونم به درستی ادا کنم.باورکنید از دیشب چندین و چند مطلب عوض کردم 

ولی راضی نشدم به نوشتنش..یه دفعه این به ذهنم رسید !!. 

از آنجا که مرگ ،همسایهء دیوار به دیوارمونه؛با این ترفند ازش مهلت میگیرم!

و مثل شهرزادقصه گو؛ اجل را هزار ویکشب پشتِ درمنتظرنگه میدارم!

جسارتاً؛چندوقت یکبار نوشته های بی رمقم را هدیه میکنم به دوستان؛

بلکه از این رهگذر تونسته باشم اندکی از محبت دوستان را جبران کنم.. 

قلبران ملخی و عرصه ء سلیمانی.. قلب 

یا عادل و یا راحم

هفته ای که گذشت هفته پربار و برکتی بود. 

باران ِ رحمت الهی بار دیگر بر سرمان باریدن گرفت. 

این درحالی ست که خداییش سزاوار این همه لطف نبودیم. 

اگر بنابود حضرت حق برمبنای عدالتش رحمت جاری کند  

لایق ِ قطره ای ازآن همه باران هم نبودیم 

وقتی حق را ناحق کرده و در ازای ستمی که به ناروا بر دیگران مینمایند؛ 

سکوت کمترین واکنش ماست(چراکه بعضاْ یاریگر ظالم میشویم!) 

به شکرانه کدامین عبادت خود را لایق این رحمت و عدالت میپنداریم!؟! 

.خدایا شکرت.خوب جایی نشستی.   

یادش بخیر زمانیکه توی کتابهای درسی میخوندیم: 

 آن مـَرد آمـَد..آن مـَرد دَر باران آمـَد. 

وتا امروز هروقت باران میبارد نگاهمان به افق دور دستهاست.چرا که:

باران که می بارد تو می آیی    باران گل باران نیلوفر

باران مهر و ماه و آیینه     باران شعر وشبنم و شبدر

باران که می بارد تو در راهی    از دشت شب تا باغ بیداری

از عطر عشق و آشتی لبریز    با ابر و آب و آسمان جاری
  

بهار ِگذشته دلنوشته ای بارانی داشتم که مورد اقبال جمع دوستان واقع 

گردید..یادآور شدم که حیفه با باز کردن چترها خود را از نعمت باران  

بی بهره کنیم...چتر ، سقف کاذبی ست که به خیال در اَمن و امان ماندن 

برسر خود می گسترانیم.!.

بارون را دوست دارم.چون تبلور پاکی و عطوفت و مهربانی ست و 

 و رحمت و نعمت ذات حضرت حق بر سر همگان.! 

بارون ؛ تنها پناه ِ دلهای خسته ست.!.

زیر بارون سخته که بتونی تشخیص بدی خیسی ِصورت دوست 

از پیاده و بی چتر ! زیر ِباران رفتن است؟!  یا 

نم ِاشکی ست در فراق یار و گاهاً از جفای دوست. گریه

پ.ن(1).خوشحالم جهت مسابقات ورزشی دارم میرم اصفهان!!. 

خوشحال از این جهت که به یُمن باران الهی ،زاینده رود ، زنده شد و با طراوتگل 

قول میدم تا آخر سال دیگه ازم این جمله را نشنوید که دارم میرم سفری چند روزهقهقهه 

آخه از بس اینو گفتم " دوستان در جوابم این شکلکها را میدنسبز کلافهسبز

فقط دعا کنید طیاره مون توپولف نباشه  

آخه این هفته بازم خدا رحم کرد به مسافران آسمان

پ.ن(2):گلچندی پیش بهم گفت: چرا وقتی بارون اومد پستی بارانی ننوشتی؟!. 

این دلنوشته را تقدیم میکنم به آشنایی غریب و یاری دلنواز که همیشه  

لطفش مثل باران بر من جاری ست و از سربزرگواری برادرخطابم میکنه!گل 

 

ابرهای پاره پاره     جمع میشن دوباره  

بیاین بریم تماشا     بارون میخواد بباره  

یه وقت براش ناز نکنیم   چترهامونو باز نکنیم  

اون میدونه هلاکه شیم    بذار تا خیس آب بشیم  

سبز باشید و بارانی..تا بعد...یاعلی مددگل