*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

باران که می بارد تو در راهی

سلام.بعداز مدتی غیبت اجباری که از جانب مخابرات دولت مهرورز نصیبم گشتکلافه عصبانی

گفتم بیام و درقالب یک پست از تمامی الطاف باران گونه دوستان تشکر کنم که دیدم 

حق مطلب را نمیتونم به درستی ادا کنم.باورکنید از دیشب چندین و چند مطلب عوض کردم 

ولی راضی نشدم به نوشتنش..یه دفعه این به ذهنم رسید !!. 

از آنجا که مرگ ،همسایهء دیوار به دیوارمونه؛با این ترفند ازش مهلت میگیرم!

و مثل شهرزادقصه گو؛ اجل را هزار ویکشب پشتِ درمنتظرنگه میدارم!

جسارتاً؛چندوقت یکبار نوشته های بی رمقم را هدیه میکنم به دوستان؛

بلکه از این رهگذر تونسته باشم اندکی از محبت دوستان را جبران کنم.. 

قلبران ملخی و عرصه ء سلیمانی.. قلب 

یا عادل و یا راحم

هفته ای که گذشت هفته پربار و برکتی بود. 

باران ِ رحمت الهی بار دیگر بر سرمان باریدن گرفت. 

این درحالی ست که خداییش سزاوار این همه لطف نبودیم. 

اگر بنابود حضرت حق برمبنای عدالتش رحمت جاری کند  

لایق ِ قطره ای ازآن همه باران هم نبودیم 

وقتی حق را ناحق کرده و در ازای ستمی که به ناروا بر دیگران مینمایند؛ 

سکوت کمترین واکنش ماست(چراکه بعضاْ یاریگر ظالم میشویم!) 

به شکرانه کدامین عبادت خود را لایق این رحمت و عدالت میپنداریم!؟! 

.خدایا شکرت.خوب جایی نشستی.   

یادش بخیر زمانیکه توی کتابهای درسی میخوندیم: 

 آن مـَرد آمـَد..آن مـَرد دَر باران آمـَد. 

وتا امروز هروقت باران میبارد نگاهمان به افق دور دستهاست.چرا که:

باران که می بارد تو می آیی    باران گل باران نیلوفر

باران مهر و ماه و آیینه     باران شعر وشبنم و شبدر

باران که می بارد تو در راهی    از دشت شب تا باغ بیداری

از عطر عشق و آشتی لبریز    با ابر و آب و آسمان جاری
  

بهار ِگذشته دلنوشته ای بارانی داشتم که مورد اقبال جمع دوستان واقع 

گردید..یادآور شدم که حیفه با باز کردن چترها خود را از نعمت باران  

بی بهره کنیم...چتر ، سقف کاذبی ست که به خیال در اَمن و امان ماندن 

برسر خود می گسترانیم.!.

بارون را دوست دارم.چون تبلور پاکی و عطوفت و مهربانی ست و 

 و رحمت و نعمت ذات حضرت حق بر سر همگان.! 

بارون ؛ تنها پناه ِ دلهای خسته ست.!.

زیر بارون سخته که بتونی تشخیص بدی خیسی ِصورت دوست 

از پیاده و بی چتر ! زیر ِباران رفتن است؟!  یا 

نم ِاشکی ست در فراق یار و گاهاً از جفای دوست. گریه

پ.ن(1).خوشحالم جهت مسابقات ورزشی دارم میرم اصفهان!!. 

خوشحال از این جهت که به یُمن باران الهی ،زاینده رود ، زنده شد و با طراوتگل 

قول میدم تا آخر سال دیگه ازم این جمله را نشنوید که دارم میرم سفری چند روزهقهقهه 

آخه از بس اینو گفتم " دوستان در جوابم این شکلکها را میدنسبز کلافهسبز

فقط دعا کنید طیاره مون توپولف نباشه  

آخه این هفته بازم خدا رحم کرد به مسافران آسمان

پ.ن(2):گلچندی پیش بهم گفت: چرا وقتی بارون اومد پستی بارانی ننوشتی؟!. 

این دلنوشته را تقدیم میکنم به آشنایی غریب و یاری دلنواز که همیشه  

لطفش مثل باران بر من جاری ست و از سربزرگواری برادرخطابم میکنه!گل 

 

ابرهای پاره پاره     جمع میشن دوباره  

بیاین بریم تماشا     بارون میخواد بباره  

یه وقت براش ناز نکنیم   چترهامونو باز نکنیم  

اون میدونه هلاکه شیم    بذار تا خیس آب بشیم  

سبز باشید و بارانی..تا بعد...یاعلی مددگل 

نظرات 88 + ارسال نظر
ستاره شنبه 30 آبان 1388 ساعت 06:08

سلام

اول شدم

صبح تون بخیر..بله اولین نفر شما شرمنده کردید.داشتم میومدم خبر آپ
را بدم.پس دیگه نمیام..!!..تا بعد

ستاره شنبه 30 آبان 1388 ساعت 06:17

شرمنده ام کردی.....قاصدک روزهای بارانی و آفتابی

اختییار دارین..دشمنتون شرمنده.....به امید آن روز..یاعلی مدد

ستاره شنبه 30 آبان 1388 ساعت 06:41 http://ashnayemahjor1.blogfa.com

سلام و صبحتان بخیر و نیکی

مهرورزی های دولت که داره از سر و کولمان بالا میره و هر چی میگیم آقای پینوکیو دست از سر ما بردار و برو مدیریت
جهانی ات را بکن که بشریت منتظر مهر تو است
دست برنمیدارد و تازه تو تبریز هم که گفته من فرزند
آذربایجان هستم خدا رحم کند به اونها

ایشون همون روز اول چهارراه ولیعصر ادعا کردن سیدم و شال سبز را هم مصادره کردن ! دیگه بعید هم نیست فرزند آذربایجان باشن.اصلا ایشون جهانی اند ولاغیر!! خوب شد؟؟!.
خب کم گیر بدید دیگه..آخرش سر منو به باد میدید!!.اون از کامنت تو وب داش سلیمون و اینم اینجا!!.خب من اگه میخواستم سیاسی بنویسم ؛ میگفتم که مخابرات چه خوابی برا ملت دیده!!!.خدا رحم کنه به اوناااااا

ستاره شنبه 30 آبان 1388 ساعت 06:46

باران هم رحمت است و هم نعمت الهی

هم زندگی است و هم موجب سبزی

ای بابا یادم رفت که نباید حرف سبز را بزنیم

تازه قرار شده اسامی بعضی چیزها عوض بشود مثل

گوجه سبز و قورمه سبزی و سبزوار و.....ادامه دارد

اگر تنها نعمت خداوند باران بود و بس؛ عمری سزاوار ستایش مخلوقات و جمله جانداران است.

نخیررررررررررررررررر..شما دست بردار نیستید..خب من کجا توی این پست سیاسی نوشتم؟؟!.کاری نکنید که به محض برگشت یه آپ حسابی بذارم هااااااا..!!!..فعلا برم کمی استراحت کنم تا بعد..
ممنون از حسن توجه تون..یاعلی مدد

ستاره شنبه 30 آبان 1388 ساعت 06:55 http://ashnayemahjor1.blogfa.com

یادش بخیر تو زمون انقلاب ......ای وای نه اشتباه شد

خودم که نشنیدم با گوشهام بلکه از زبان دیگران شنیدم که

شعار می دادند که

سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن

خداوند برای دادن نعمتش به همه....فرقی بین کافر و مومن

نمیگذارد و بقولی خودی و غیر خودیش نمیکند

و همه ما بیصبرانه و مشتاقانه منتظر آن مرد در باران هستیم

تا بیاید و اسیران را آزاد کند.....حق مظلوم را از ظالم بستاند

به امید آنروز سبز و بارانی

خیلی زیبا بود و بجا..
چیزی نمیتونم بگم جز ارزوی رسیدن هرچه زودتر آن روز و آن مرد.انشالله
زنده باشی و همواره سبز و سلامت.یاعلی مدد

شاپرک شنبه 30 آبان 1388 ساعت 07:08 http://shaparak49.blogsky.com/

سلام و صبح بخیر..

چشممون اول صبحی روشن به آپ جنابعالی شد اونم آپ زیبا و بارانی که بوی عطراگین نم بارونش فضا رو پر کرده ..مگه اینکه ما از رحمت الهی بارون و بوی نمش و صداشو .... از وب شما بهرمند شیم ..
خوش به حالتون که هفته ی پر برکتی داشتید.. حتما هم لیاقت این نعمت و رحمت رو داشتید ..ولی اینجا... مشهد...!! دریغ از یه روز بارونی ...همش دل هوا میگیره اخماشو تو هم میکنه ولی باز بغضشو فرو میخوره و از بارش منصرف میشه... این ما هستیم که لیاقت این نعمت رو نداریم... به امید بارش رحمت الهی..

واقعا یاد روز های درس و مدرسه و....بخیر..چه فارغ بودیم از....

هیچوقت یادم نمیاد که با چتر زیر بارون رفته باشم ..حیف نیست..!!! اینطوری مچمون به قول شما پیش کسی باز نمیشه..!!( همون فراق یارو...اینا...)

همیشه بارانی و معطر باشید

ممنون از توجهتون..نخیر ایران ما ماشالله مملکت چهارفصله.
مشهد هم به موقع خودش بارندگی شو داره.چیزی که هست شما چون الان اخبار بارندگی درشهرهای دیگه را شنیدید و دوست هم دارید مثل همه باران را؛ الان دلتنگی میکنید.!.اصلا هم ربطی به لیاقت نداره که اگر اینطور بود ما ته صف هم جایی نداشتیم..
خوشحالم که شما هم کماکان زیرباران رفتن بی چتر را ترجیح میدید حتی اگر ارمغانش سینوزیت باشه!!(یادم رفته بود از سینوزیت هم یاد کنم!!)زنده باشید و همیشه سلامت و سرزنده یاعلی مدد

ستاره شنبه 30 آبان 1388 ساعت 07:10 http://ashnaye-gharib.blogsky.com

خوب تازه قلم من گرم شده بود که معترض شدید به کامنتهای

من و دیگر نمینویسم.......من اینجا آزادی بیان ندارم



اما بهر حال حرفم را مینویسم.....راجع به چتر

کلام زیبایی نوشتیدیگه نمیشه فهمید چشامون از

چی خیس و نمناک شدند

سفرتان هم به سلامت و امیدوارم با کاپ اولی بازگردید و

البته همراه با گز عالی آدرس را هم موقع برگشت

میدم خدمت تان

اتفاقاْ تنها مملکتی که توش به وفور آزادی بیان هست ایران ماست و لاغیر!!.ولی آزادی پس از بیان را نمیدونم!!!!!
تشکر مجدد بابت تمامی محبتتون..کاپ اولی و گزعالی هم جزو آرمانهای ماست! اگر میسر شد چشم..حتما..البته بشرط حیات و دادن آدرس!!.زنده باشید و همیشه سبز.یاعلی مدد

ستاره شنبه 30 آبان 1388 ساعت 07:25 http://ashnaye-gharib.blogsky.com

قول میدهم که این دیگه کامنت آخر باشد و دیگه تا برگشت از

اصفهان و جهت گرفتن سوغاتی مزاحمتان نخواهم شد.

پست بارانی شما در بهار بخاطرم مانده و آن حرکات موزون در

زیر باران ( اسم دیگرش چی بود )

خداوند را شاکرم که در این دنیای مجازی برادر بزرگواری مثل

شما و برادر زاده های گل و برادرتان سلیمون که فعلا دارم

جای اون مینویسم و خواهر نازنین و دوستان عزیزی بمن

هدیه داده است

برای شعر زیبایتان هم دوباره و صد باره تشکر میکنم

چترهامون را باز نمیکنیم تا غرق محبت بی نهایتش بشویم

خدایا هزاران بار شکرت برای تمام داده هایت و

نداده هایت

هنوزم زیر بارون از اون حرکات موزون و ایروبیک انجام میدید؟؟!!!
منم تنها دلخوشی ام که باعث ادامه نوشتن و حیات مجازی ام وجود دوستان یک رنگ و برادران و خواهران عزیزی چون شما و دیگر دوستانه۱
بقول دوست مشترک! بارانی باشید و همیشه معطر و البته سبز و مانا.!

نبض شقایق شنبه 30 آبان 1388 ساعت 07:48

بوی نم خاکه و باز یاد تو مستم میکنه

تویی که باز نبودنت از همه خستم میکنه

بارون بی امونه و دلم بهوونه میگیره

تو این رگای خشکیده ،خونه که باز جون میگیره

حس میکنم وجودتو ،تو ذره ذره تنم

تو می چکی از آسمون،کویر منتظر منم

به حرمت خاطره ها بی تو قدم نمی زنم

یه روز قسم خورده بودم،عهدمونو نمی شکنم

گوشه ایوون میشینم بارون منو می پوشونه

دوسش دارم چون مثل تو وجودمو می سوزونه

انگار می خواد بباره و اشکامو همراش ببره

تا چشم من نخوابه و تو رو ز یادش نبره

داد میزنم به یادتم تو میشنوی من میدونم

از عمق سرد این صدا می فهمی که پریشونم

اما جواب این صدا نم نم پاک بارونه

منتظر تو وبهار همیشه قلبم می مونه

به انتظار تو دلم تا ته دنیا می مونه

همیشگی ترین واسم دنیا بی تو یه زندونه

دوست عزیز.نبض شقایق گرامی.ممنون از لطفت و تشکر از شعر بارونیت..زنده باشی و همیشه سلامت و برقرار..یاعلی مدد

شاپرک شنبه 30 آبان 1388 ساعت 08:17

حیفه که برای پست بارونیتون فقط یک کامنت داده باشم
این شعر زیبا تقدیم شما و همه ی دوستان بارونیم

بزن باران بزن من تشنه ماندم
کویری خسته ام درمانده ماندم

فلک پای مرا بسته است اینجا
بزن در حسرت سبزینه ماندم

ملامت ها کشید این تن از این چرخ
من از اقبال کج بی چاره ماندم

ببر باران تو حسرت ها از این دل
پر از سر سبزیم من تشنه ماندم

مرا چشمی ست سوی ایزد خویش
به فریادم برس من یکه ماندم

مرا دستی ست سوی خالق خویش
مرا غرق دلی کن خسته ماندم

مرا یک گل اگر بودی چه بودی
بزن باران بزن بی قبله ماندم

اونقدر دوستان در خواست سوغاتی کردن که من دیگه از خیر تقاضای سوغاتی گذشتم خودتونو به زحمت نندازید سلامتی شما و نفس ورزش شما برای ما با ارزش تره ..
در پناه خالق یگانه بدرود

شاپرک عزیز..شرمنده کردی..تشکر ویژه بابت تمامی الطافت..
بله خب..اصل نفسه ورزشه ولاغیر!!!.چشم سوغاتی هم میارم..
ولی وقتی من هیچ نشون حقیقی از دوستان مجازی ندارم سوغاتی را چه طوری باید بیارم و بدم؟؟!!.اینو با همه دوستان هستم که میگن سوغاتی..فکر میکنن از خساسته.ولی خب یکی بهم اینو جواب بده ممنون میشم!!.زنده باشید..یاعلی مدد

فاطمه شنبه 30 آبان 1388 ساعت 08:45

سلام وصبح بخیر...

گفتم اول یه سلامی بدم وبعدش برم اپتونو بخونم

صبح شما هم بخیر..ممنون که اومدی..

فاطمه شنبه 30 آبان 1388 ساعت 09:07 http://omresokhte.persianblog.ir

بارون ...شهر ما که فقط امروز بارون نیومد وگرنه به لطف خداوند اینجا همیشه بارونیه

حس میکنم از یه چیزی ناراحتید با خوندن حق وناحق حدس زدم!!!!

زیر بارونه که وقتی گریه میکنی هیچکس متوجه نمیشه که داری اشک میریزی و منم دقیقا عاشق همون یه لحظم!!!

بابا مارکوپولو سفرتون بخیر وخوشی ولی اینبار دیگه رومونو زمین ننداز مقام نمیخوام ها؟سوغاتی میخوام میدونید چند سفره که رفتین دریغ از سوغاتی هر چند کوچیک!!!!

خوشحالم که شماهم شامل رحمت و برکات الهی شدید.
همیشه سعی کردم حتی الامکان از مسائل و ناراحتی های شخصی ام کمتر بنویسم و بیشتر به مسایل و مشکلاتی بپردازم که جنبه عمومی داشته باشه.البته درکنارش میشه برداشت شخصی هم کرد.!
ازجمله همین حق و ناحق.کافیه نگاهی به پیرامون مون درجامعه بیندازیم
به آسونی و وفور برخورد میکنیم به این موارد..
ممنون..سوغاتی هم چشم..ولی شما هم به جوابیه شاپرک در بالا رجوع کنید.هرچند کوچیک!!

فاطمه شنبه 30 آبان 1388 ساعت 09:12

اون پست قبلیتونو یادمه اون روزا شهر شما بارون می اومد ولی اینجا نه و من همش حرص میخوردم!!!!

پس دیگه اخرین سفرتونه(منظور خدای نکرده اون یکی سفر نیست منظورم مسابقاته)اره از بس از خونه دور میشین ومیرین مسافرت دلمون خونه!!!!!

بابایی با فرغون ادم بره مسافرت امنیتش از هواپیمایی ایران راحتتره

این چند پسته که هوای داداشتونو دارین ها؟یه فکری هم به حال حسودا بکنید!!!

اره خب..گفتم که.معمولا زیاد تعریف از نوشته های خودم نمیکنم ولی از اون پست بخاطر اینکه مورد توجه و اقبال اکثریت واقع شد خوشم اومده بود.چون دست روی نقطه مشترک اکثریت گذاشتم و معلوم شد که چه مردم احساساتی و با روحیه لطیفی هستیم و یا دوست داریم باشیم.!
سفر آخرت که حتمیه.برو برگرد هم نداره!!.ولی شواهد امر نشاندهنده اینه که بله.تا آخر سال دیگه سفر از پیش تعیین شده ای ندارم!!
معمولا میگن که از هر۱۰۰ پرواز یکی احتمال اشکالات فنی داره و متاسفانه اون یکی هم همیشه درایران واقع میگردد ولاغیر!!!
خب شما درست متوجه نشدید!!.من کجا به داداشم اشاره کردم؟؟!!

فاطمه شنبه 30 آبان 1388 ساعت 09:17 http://omresokhte.persianblog.ir

پاقدمتون خوبه که زاینده رود پر اب شده همه که مثل من پاقدم نیستن وقتی از شهرتون اومدم بیرون گفتم خدا کنه برف بیاد کوهاتون که پره برف بود

مراقب خودتون باشید و....سفرتون بخیر

البته پاقدم من نیست که..اگه بخوام اینطوری نگاه کنم که دیگه کاملا خودشیفته شدم!!!.تهران هم البته بارندگی در پاییز و زمستان داره ولی
متاسفانه هوای پایتخت اینقدر قشنگ قشنگه که برفش به زمین نرسیده سیاه میشه!!!.
تشکر از محبتت..به امید دیدار..یاعلی مدد

ستایش شنبه 30 آبان 1388 ساعت 10:18 http://setayesh2200.persianblog.ir

سلاااااااااااااام پدر همیشه مسافر خوبین شما؟
مسافرت خوش گذشت؟ البته مگه یشه آدم بره اصفهان و بهش خوش نگذره با اون مکان های تاریخی

کاش من جای شما یودم هر چند وقت یه بار می رفتم یه مسافرت چند روزه .

چقدر گز خوردین؟

از ما سلام..ممنون..شما خوبی؟؟
همین اول کاری بگم که شما مثل اینکه درست متوجه نشدید!!
تمام افعال را بردید به زمان ِگذشته!! در حالی که هنوز سفری رخ نداده و من گفتم که دارم میرم مسافرت!!!
ولی در مورد سفر..البته که مفیده و پر از خاطره.خدا کنه وقت برای گشت و گذار هم باشه.چون تابحال که هرشهری رفتیم فقط از هتل به باشگاه و از باشگاه به فرودگاه رفتیم!!..گز هم خواهیم خورد!!!

ستایش شنبه 30 آبان 1388 ساعت 10:31

خدایی این مخابرات ایران دردسره من داخل و خارج دارم ازش می کشم. افسوس

ببخشید من الان از این اجل و شهرزاد قصه گو چیزی سر در نیاوردم
تمنا می کنم. شکسته نفسی می فرمایین بی رمق چیه؟؟

مخابرات را که دیگه نگو!!.خدایی که این نوع پول گرفتن از مردم را فکر نکنم درهیچ مملکتی بشه دید جز ایران!!
اجل و شهرزاد هم کاملا واضحه که..منظورم اینه که از بنوعی درخواست از خدا که مرگ ما را بتاخیر بندازه تا در خدمت دوستان باشیم و البته مثمر ثمر!!..ممنون از لطفتون.ولی زیاد هم این قلم تعریفی نیست.اقبال خوش منه که مورد توجه دوستان قرار میگیره این نوشته های بی رمق!!

ستایش شنبه 30 آبان 1388 ساعت 10:36

به. شما هم بارونی شدین؟ احتمالا یه تله پاتی از اینجا تا تهران بوده که بارونی نوشتیم

ئه؟ دوره شما هم آن مرد بوده؟ چه قدمتی داره پس این درس. یادش بخیر.

باز باران با ترانه

بله خب..همونطور که در وبلاگتون هم نوشتم.باور کنید هنوزم متعجبم از این همزمانی در نوشتن یک مطلب بدون هماهنگی!!.یه حس مشترک بود که همزمان رخ داد و من هم اینو به فال نیک میگیرم...
البته دوره ما آن مرد هنوز مرد نشده بود و دارا بود که همش به سارا انار میداد!!!.ولی بعدها که ما رفتیم دوره راهنمایی دیدیم که مرد شده و دیگه در ملاعام انار ندارد که بدهد به سارا و البته سارا هم دیگه محجبه بود و از هر نامحرمی انار نمیگرفت!!!

ستایش شنبه 30 آبان 1388 ساعت 10:53

آی دقیقا. چتر چیه؟ همه با خودشون راه میبرن.
من وقتی بارون میاد سر به هوا راه میرم .

بیچاره زاینده رود. واقعا اصفهانه و زاینده رودش.
شما هر چقد دوس دارین برین مسافرت فقط زود برگردین

بالاخره طیاره اتون چی بود؟ خدایی تازگی سفر هوایی خیلی ترسناک شده. من که پارسال تابستون که می خواستم بیام ایران ۵۰ درصد احتمال می دادم زنده بمونم . چه کنیم دیگه. توپولف و بقیه افا مث همن

خوش به حال برادرتون

خوش باشین

قبلا هم گفتم که باور کنید هنوزم که هنوزه ما تو خونه مون چتر نداریم!
البته خیلی چیزهای دیگه هم نداریم که خیلی ها دارند و هنوز هم اصل (فکرمیکنم)۱۴۰ قانون اساسی مورد اجرا قرار نگرفته.همون قانونه ازکجا آورده ای؟!!!(مگه مال باباته؟؟!!!)
در مورد طیاره هم..گفتم که.شما به زمان وقوع این نوشتار دقت کنید متوجه میشید!!..یادمه پارسال وقت فرود در آسمان مهرآباد بودیم که درست چهل دقیقه بالای باند درحال دورزدن بودیم و چرخ ها باز نمیشد!
دیدن داشت حال و روز مسافران.چون خیلی ها مثلا میخواستن عادی نشون بدن؛ همش از مهماندار تقاضای آب میکردن!!!!
نمیدونم چرا شما و فاطمه خانوم اونو برادرم خوندید؟؟!.گفتم ایشون منو برادر صدا میکنه..نه من..!!.خب اگه وقت ندارید پست را دوباره بخونید.لااقل به کامنتهای اولیه این پست نگاهی گذرا بکنید متوجه خواهید شد که کدام بزرگوار مورد نظرم بوده!!!.(شرمنده.)
ممنون از تمامی لطف و محبتتون.زنده باشید و سلامت.یاعلی مدد

باران شنبه 30 آبان 1388 ساعت 11:12

آمدیم بگوییم استهزاء دیگران نه شایسته است و نه در شان جنابعالی

اول سلام!! بعدا کلام.!!
من کسی را مسخره نکردم.نقطه نظراتم را گفتم که اکثرا مستنده.
البته توی پستم که اصلا موضوع استهزا آمیزی ندیدم.ولی....
اصلا.وقتی که شما بی آدرس اومدی.من چرا باید بهتون توضیح بدم؟؟؟

سمانه شنبه 30 آبان 1388 ساعت 12:49 http://rasha66.blogfa.com/

سلام عموقاصدک خوشحالم منم جزونفرات اولم

چراعمو همون کنتورانداختن بهتر میدونید ضرر میکنید نه

شعرای بارونیتونم خیلی خوشکل بود......

بعدشم این بارمنم تا یه هفته میخام برم سفر.....

بازم خدا روشکر حرص نمیخرم شما وفاطمه جون هی تو سفرید دیگه این بار نیستم ببینم

به به..سلام از ماست که برماست!!.
ولی باور کنید زیاد از کنتور انداختن خوشم نمیاد.چون اینجوری نمیتونم هردم مزاحم بشم و باید منتظر بمونم تا بیایید و من هم جبران کنم.
ممنون از توجه تون..امیدوارم سفر بر شما هم خوش بگذره.
حرص خوردن نداره که.لذت ببرید از سفر..نگفتید کجامیرید؟؟!!

سمانه شنبه 30 آبان 1388 ساعت 12:51 http://rasha66.blogfa.com/

دوباره سلام عمو منم هی کامنت میذارم تا بشه سه تا

اگه شما منظورتون از کامنت ؛ این نوعشه..منتظر باشید که امشب سهمیه یک هفته را بصورت فله ای میام و میدم خدمتتون!!!

سمانه شنبه 30 آبان 1388 ساعت 18:00 http://rasha66.blogfa.com/

دوباره سلام.....

عمو قاصدک اینم یه بار دیگه آخرین فرصت بود.....

ببینید سرزدم

ممنون که سرزدید..منکه نگفتم نیومدید.اتفاقا به فاطمه خانومم گفتم ازتون عذرخواهی کنه که نتونستم بیام..امشب خدمت میرسم.
شاد باشید و همیشه سلامت..یاعلی مدد

دوست سبز شنبه 30 آبان 1388 ساعت 19:52

محمدرضا حکیمی از دریافت جایزه فارابی خودداری کرد

محمدرضا حکیمی نویسنده برجسته و صاحب الحیاة با انتشار پیامی عدم حضور خود در جشنواره فارابی را اعلام کرد و افزود"ار دیگر تاکید می‌کنم که تا هنگامی که در جامعه ما فقر و محرومیت مرئی ونامرئی بیداد می‌کند، برگزاری چنین جشنواره‌هایی، از نظر اینجانب در اولویت نیست."


محمدرضا حکیمی از طلاب قدیم مشهد و از تئوریسین های مکتب تفکیک است که در مقابل تفکر فلسفی، بر تفکر بر مبنای قرآن و حدیث تاکید می کند.وی صاحب آثار مهمی از جمله مجموعه 7 جلدی الحیاة است .

اخیرا در جشنواره علوم انسانی فارابی اعلام کرده بود که از محمد رضا حکیمی در کنار برخی اساتید دیگر برای خدمت 50 ساله به علوم انسانی تجلیل می کند اما حکیمی نه تنها در این مراسم حاضر نشد بلکه با انتشار این نامه که در سایت آینده نیوز منتشر شد اعلام کرد که از پذیرفتن جایزه نیز امتناع می کند.

متن کامل نامه محمدرضا حکیمی درباره عدم حضورش در مراسم و عدم پذیرش جایزه فارابی چنین است:

بسمه‌الحکیم

اطلاع یافتم که به عنوان یکی از برگزیدگان جشنواره فارابی انتخاب شده‌ام. ضمن سپاسگزاری از اظهار لطف داوران، به استحضار می‌رساند که اینجانب در جشنواره‌ها حضور نمی‌یابد. در جشنواره اخیر نیز حضور نیافته و جایزه‌ای دریافت نکرده است.

همانگونه که پیش‌تر هم یادآور شده‌ام، بار دیگر تاکید می‌کنم که تا هنگامی که در جامعه ما فقر و محرومیت مرئی ونامرئی بیداد می‌کند، برگزاری چنین جشنواره‌هایی، از نظر اینجانب در اولویت نیست.

در این جشنواره از فاضلان و استادانی، به نام خدمت 50 ساله به علوم انسانی تجلیل شده است. پرسش این است آیا این علوم برای ثبت در کتابها و در دنیای ذهنیت است یا برای خدمت به انسان و حفظ حقوق انسان و پاسداری از کرامت انسان است در واقعیت خارجی و عینیت؟ نصاب مقام انسان در معیشت و زندگی به منظور رشد متعالی، رسیدن به اقامه «قسط قرآنی» در حیات اقتصادی است (لیقوم الناس بالقسط) و برخوردار بودن انسانها از حیثیت و کرامت و آزادی در حیات اجتماعی و سیاسی (ولقد کر منا بنی آدم).

آری، باید بکوشیم تا جامعه ما چنان نباشد که درباره‌اش بتوان گفت: «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در کوچه‌ها سرگردان است و دومی در کتابها»!

محمدرضا حکیمی

دوست سبز شنبه 30 آبان 1388 ساعت 19:56

توبیخ نماینده صداوسیما به دلیل انتشار گزارشی درباره شام اشرافی رئیس دولت کودتا در مشهد

انتشار خبر شام اعیانی دولت در مشهد توسط چند رسانه اصولگرا باعث تیرگی روابط دولت و برخی از این رسانه‌ها شده است.



به گزارش جوان فردا به نقل از سایت الف، در هفته‌های اخیر، روابط دولت با رسانه‌هایی که اقدام به انتشار اخبار انتقادی از دولت می‌کنند تیره شده و این منابع به پوشش خبری مراسم مختلف دولتی دعوت نمی‌شوند. در جدیدترین این موارد،‌ پخش گزارشی از دستور رییس جمهور درباره شام اشرافی سفر اخیر هیات دولت به مشهد، توبیخ شدید نماینده سازمان صدا و سیما توسط دولت را درپی داشت.

بنابراین گزارش، پخش خبر دستور دکتر محمود احمدی‌نژاد برای دریافت مابه‌التفاوت شام اعیانی کارگروه تخصصی استانی در سفر اخیر هیات دولت به مشهد که با تکذیب امور رسانه‌های ریاست جمهوری مبنی بر دست داشتن رحیمی در این ماجرا مواجه شد، سبب شد تا رییس دفتر رییس جمهور در جلسه دولت با برخی رسانه‌ها که نماینده سازمان صدا و سیما نیز در آن شرکت دارد،‌ به شدت و به طرز بدی از پخش این گزارش انتقاد کند.

در موردی دیگر، خبرگزاری فارس که به شدت از دولت حمایت می‌کرد و نقش عمده‌ای در ایجاد جریان خبری به نفع محمود احمدی‌نژاد در انتخابات ریاست جمهوری داشت، به واسطه چندین انتقاد ملایم هفته‌های اخیر مورد خشم رییس دفتر رییس جمهور قرار گرفته و در بایکوت خبری دولت قرار گرفته اند.

از سوی دیگر، اقدام خبرگزاری فارس در افشاگری علیه رییس سازمان میراث فرهنگی در کنترل جریان خبری به نفع این سازمان، واکنش شدید منابع نزدیک به رییس دفتر رییس جمهور را در پی داشته و این منابع با انتشار جوابیه‌های توهین آمیز و سبک، به پاسخ‌گویی به رسانه‌های منتشر کننده این گزارش‌ها پرداخته‌اند.

دوست سبز شنبه 30 آبان 1388 ساعت 19:58

اخبار زندانیان سیاسی- جلوگیری ماموران اوین از اعطای مرخصی به پیمان عارف

پیمان عارف از فعالان دانشجویی محروم از تحصیل است که در جریان بازداشت های پس از انتخابات دستگیر گردید و پس از تحمل 75 روز زندان انفرادی اینک در بند 305 اوین نگهداری می شود.



مادر پیمان عارف در خصوص آخرین وضعیت وی در گفتگو با خبرنگار "جوان فردا" گفت: "حکم فعلی پیمان به اعتراضات دانشجویی به حکم اعدام دکتر هاشم آغاجری مربوط است ، فرزندم در آن پرونده به 18 ماه حبس تعلیقی محکوم شده بود که اینک به اجرا گذاشته شده است"

ایشان افزود: "دادستان ، آقای جعفری دولت آبادی ، پس از اعتصاب غذای پیمان در اعتراض به شرایط زندان با وی ملاقات نمود و با مرخصی ایشان موافقت کرد اما اراده برخی نهادهای غیر قضایی مانع از اعطای مرخصی به فرزندم شده است"

مادر این فعال دانشجویی ادامه داد: "علی رغم اینکه دو ماه از خاتمه بازجویی پرونده جدید آقای عارف می گذرد و وثیقه صد میلیون تومانی نیز برای وی تودیع شده است اما پرونده وی هنوز به دادگاه ارجاع نشده است"

مادر پیمان عارف در خصوص وضعیت زندان فرزندش نیز گفت: "حدود یکصد نفر زندانی در زیر زمین بند 305 اوین نگهداری می شوند که این مکان فاقد امکانات بهداشتی می باشد. برای این تعداد زندانی تنها یک تلفن در نظر گرفته شده است. تعداد زیادی از زندانیان به سرماخوردگی مبتلا شده اند و دسترسی به امکانات درمانی برای آنان کاملا محدود می باشد"

رمضان شنبه 30 آبان 1388 ساعت 20:59 http://mighat61.blogfa.com

سلام قهرمان
کی می خوهید بیایید اصفهان؟
مسابقات چه روزیه؟
مکانش کجاست؟
رقیبای اصفهونیت کیان؟
میخوام اگه تونستم بیام تشویقت کنم اول بشی (البته قول نمی دما، قطع نخاعیه و هزار درد بی درمون)

جناب کاووسی..ممنون از محبتت..داشتم میومدم خدمتتون..
البته قبلا گفتم.ولی اینجا هم میگم که اول تا ششم آذر میهمان شما در شهر اصفهانیم. و اینم تعارفه که تشویق میکنید مارا.!!.فکرشو بکنید.مثلا با تیم اصفهان مسابقه داریم.اونوقت شما همشهری هاتون را تشویق میکنید یا ما را؟؟!!.البته رقیبان هنوز که معلوم نشده.چون باید اول بریم .(امشب اطلاع دادن مکانش هتل عالی قاپوست!)بعد از ورود و قرعه کشی معلوم میشه با چندتیم باید مسابقه داد..بازم ممنون..بله.متوجه مشکلات جانبازان عزیز نخاعی هستم و براتون آرزوی سلامتی و تندرستی دارم.زنده باشید و همیشه برقرار..یاعلی مدد

دوست سبز شنبه 30 آبان 1388 ساعت 22:15

دومین مصاحبه ویدیوئی –اینترنتی با سایت ” ” کلمه” میرحسین موسوی

موسوی:
انقلاب شده که شجاعت داشته باشیم و آزادی را بخواهیم

۱۳ آبان در خیابان علیه"شهامت مردم" لشکرکشی کردند

http://arenrad.blogfa.com/post-248.aspx

دوست سبز شنبه 30 آبان 1388 ساعت 22:22

حذف زنگ ورزش از مدارس ابتدایى برای کاهش هزینه ها
به گفته این کارشناس تربیت‌بدنى با اهمیت ندادن به ورزش پایه در مقطع ابتدایی، دانش‌آموزان در ستون فقرات و ساختارهاى قامتى با آسیب‌هاى جدى روبه‌رو خواهند شد.


میرزایى در ادامه این گفتگو تصریح کرد: مقطع ابتدایی، سن بحران هر دانش‌آموز است و اگر در این سن به ورزش آنها اهمیت لازم داده نشود در مقاطع بالاتر این امر دیگر فایده‌اى براى دانش‌آموز و ورزش قهرمانى کشور نخواهد داشت.

وى با ابراز تأسف از حذف زنگ ورزش در مقطع ابتدایی، افزود: با حذف زنگ ورزش در مقطع ابتدایى دیگر نظارتى بر آمادگى جسمانى دانش‌آموزان نیست و کنترل و پیشگیرى نمى‌شود، در نهایت بیشتر استعدادها نهفته باقى خواهند ماند.

کارشناس مسئول تربیت‌بدنى آموزش و پرورش شهرستان‌هاى استان تهران اضافه کرد: در مقطع ابتدایى مشکل نبود مربى تربیت‌بدنى در زنگ ورزش کلاس‌هاى اول تا سوم بود و به جاى اینکه این مشکل حل شود، مربى تربیت‌بدنى را نیز از زنگ ورزش کلاس‌هاى چهارم و پنجم حذف کردند.

وى خاطرنشان کرد: در سطح آموزش و پرورش از نظر آگاهى مسئولان به مسائل تربیت‌بدنى مشکلى وجود ندارد ولى سیاست‌ها با عملکردها تناقض دارد و اگر به همین روال پیش رود از ورزش قهرمانى در دنیا عقب خواهیم ماند.

حدود 5 میلیون و 700 هزار دانش آموز در 68 هزار مدرسه کشور در مقطع ابتدایی تحصیل می کنند. پیشتر منابع آموزش و پرورش از کمبود بیست هزار معلم تربیت بدنی خبرداده بودند.

در چند ساله اخیر ورزش کشور افت شدیدی را تجربه می کند به گونه ای که کسب نتایج ضعیف و دور از انتظار کاروان ورزشی ایران در المپیک پکن اعتراضات فراوانی و از جمله اعتراض مجلس را نسبت به عملکرد مسئولان دولت در این زمینه در پی داشت.

دوست سبز یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 01:56

خانواده های زندانیان سیاسی با صدور بیانیه شانزدهم:

دوشنبه 2 آذر در مقابل دادستانی تجمع خواهیم کرد

بسم رب المظلومین

بیانیه شماره ۱۶ خانواده زندانیان سیاسی

یا زینب یا زینب

در آغازین روزهای ماه ذی الحجه امسال، صد و شصتمین روز هجران عزیزانمان، آزادگان سرفراز محبوس دربند ظلم را نیز سپری کردیم.
صدوشصت روزی که برای هر ساعت و دقیقه و ثانیه اش شکوه ها با خدایمان، خدای ابراهیم و هاجر و اسماعیل داریم و تا گرفتن داد خود و عزیزانمان از بیدادگران، حق اعتراض و فریاد و دادخواهی را برای خود محفوظ خواهیم داشت.
همانگونه که تا امروز هم با سکوت خود بر اعمال خلاف و بی قانونی ها و زشتی هایی که به نام اسلام و با سوءاستفاده از قدرت و قانون توسط مقام های مسئول و غیرمسئول می شود، صحه نگذاشته ایم.

ما خانواده زندانیان سیاسی، آزادی فوری عزیزانمان را طلب می کنیم که صرفاً به دلیل افزون خواهی گروهی قدرت طلب که با استفاده از ابزار خشونت، سلطه دو روزه دنیا را با حسن عاقبت خویش تاخت زده اند، گوهر عمرشان را از دست می دهند.

ما خانواده های زندانیان سیاسی برای انحرافاتی که در مسیر انقلاب شکوهمند اسلامیمان پیش آمد افسوس می خوریم و برای همه بی تدبیری هایی که در برخورد با دلسوزان انقلاب و نظام می شود، تأسف می خوریم. و دغدغه امروز و فردای کشورمان و فرزندانمان، فرزندان این دیار پاک را داریم اما اینک همه دل مشغولی هایمان را در یک جمله خلاصه می کنیم و فریاد می زنیم “زندانی سیاسی آزاد باید گردد” چرا که داشتن «زندان سیاسی» و زندانی سیاسی برازنده نظام جمهوری اسلامی نیست و به بند کشیدن آزادگان، تنها سندی دال بر به رسمیت نشناختن آزادی توسط مرتکبین این عمل شنیع است.

ما خانواده های زندانیان سیاسی معتقدیم هر یک روز که از محبوس بودن عزیزانمان می گذرد، هرچند بر علو روح آنان که مشق بندگی در مدرسه یوسف می کنند، خواهند افزود و افتخارات ما که توفیق همدمی و معاشرت و مصاحبت با آنان را داشته ایم، بیشتر خواهد کرد، اما به همان نسبت از اعتبار جهانی نظامی که همه ما برای استقرارش، نقش هایی هرچند کوچک ایفا کرده ایم و به آن دل داده ایم، خواهد کاست و این مسئله به نفع هیچ کس نیست مگر آنان که با تدارک این سناریوی مخملی اغواگر، در پس پرده دست در دست دشمنان این آب و خاک و فرزندان افتخارآفرین آن دارند.

دوست سبز یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 01:59

ما خانواده های فعالان سیاسی و اجتماعی و روزنامه نگاران و زنان و مردان و جوانان اصلاح طلب دربند معتقدیم که با برگزاری دادگاه های صالح به طور علنی، برائت عزیزانمان را از اتهامات وارده که برای اهل صدق و راستی مبرهن است، حتی برای اغواشدگان توسط تریبون های دروغ و منادیان فریب و آنان که به هر دلیل دچار سوء تفاهم شده اند نیز آشکار خواهد کرد و حالا که به هر بهانه ای قرار نیست دستگاه قضایی به سمت شفاف سازی و رفع شبهات درمیان جامعه پیش رود، سوال می کنیم به واقع چه دلیلی برای عدم تبدیل زندان به قرارهای ممکن وجود دارد و چرا باید همسران، فرزندان، پدران، مادران و عزیزان ما در حبس و بعضاً سلول انفرادی که مصداق بارز شکنجه است، بمانند و خانواده ها همچنان تاوان بی تدبیری، سوء مدیریت ها و کلافگی و سردرگمی عاملان و مباشران و مشاوران این اعمال غیر حقوقی و غیر قانونی را بپردازند.

تجمع سوم خانواده ها که در مقابل قوق قضائیه برگزار شد، با این شرط پایان یافت که وقت ملاقاتی توسط ریاست این قوه برای خانواده ها در نظر گرفته شود که این درخواست به وعده ملاقات با دادستان کل کشور تقلیل یافت و متأسفانه در کمال تعجب شاهد آن بودیم که آقای دادستان براین حداقل خواسته خانواده های مظلوم زندانیان بی گناه نیز چشم بسته و نامه را به بایگانی سپرده اند، غافل از آن که آرشیو تاریخ سترگ کشورمان نگاهبان خوبی برای حفظ این اسناد برای آیندگان است که فارغ از بده و بستان های صاحبان قدرت و شرایط غیر شفاف موجود، به قضاوت اعمال امروز ما خواهند نشست.

اینک روی سخن ما با دادستان کل کشور است که دستگاه قضایی، ایشان را موظف به پاسخگویی دانسته اند و استنکاف ورزیده اند. روز دوشنبه همین هفته، دوم آذرماه مطابق با پنجم ذی الحجه، با شناخت راه حقمان، احرام بسته، دعوت الهی را لبیک می گوییم و برای اجابت فرمان عدم سکوت در برابر ظلم، این بار با حضور اعضای خانواده های فعالان سیاسی و مدیران و خدمتگزاران و روزنامه نگاران اصلاح طلب و اسرای کمیل سبز و سایر عزیزانی که بر اساس سناریوی بدفرجام بددلان بی اخلاق، هم اینک از کانون گرم خانواده جدا شده در زندان به سر می برند، تجمع اعتراض آمیز خود را مقابل دادستانی کل کشور، برگزار خواهیم کرد. و امیدواریم با توجه مسئولین و هشدارهای به موقع دلسوزان نظام و کشورمان، از اقدامات بعدی بی نیاز شویم.

لبیک اللهم لبیک. لبیک لا شریک لک لبیک. ان الحمد و النعمه لک والملک. لا شریک لک لبیک

http://myvatan.blogfa.com/post-3172.aspx

دوست سبز یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 02:04

شهید کیست؟


ندا و اشکان هر دو در اغتشاشات کشته شدند. هیچکدام مبارز سیاسی نبودند و هر دو به طور اتفاقی کشته شدند.

حکومت ندا را شهید اعلام می کند ولی اشکان اغتشاشگر نامیده شده است. زیرا اشکان با گلوله شناخته شده (گلوله خودی) و ندا با گلوله ناشناخته (گلوله غیر خودی) کشته شده اند. یعنی از این به بعد معیار شناسایی شهید، نوع گلوله به کار گرفته شده است.

در جنگ ایران و عراق، حداقل 4 سال از جنگ را، ایرانیان با اسلحه های اسراییلی جنگیدند، حال این سوال مطرح است که عراقیها، باید رزمندگان ایران و کشته شده های خود را چه بنامند؟

راستی عراقی ها، با کدام اسلحه جنگیدیدند؟

http://maybodsabz.persianblog.ir/post/183

ستاره یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 03:40 http://ashnaye-gharib.blogsky.com

سلام و شبتان بخیر

خوشحال میشوم جهت رونمایی شکلک های آسمان

تشریف بیاورید و ممنون از حضور سبزتان

شب شما هم بخیر..اختیار دارین..چم خدمت میرسم.الان..
زنده باشید و همیشه سبز و سلامت..!

دوست تنهایی ها یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 06:16

کنارت که می نشینم

تازه می فهمم زندگی چیست؟

وقتی به من لبخند می زنی

درد زخم هایی را که سیم خارهای دنیا

در تنم به وجود آورده اند

از من دور می کنی...

وقتی به چشمانت نگاه می کنم

کودکی می شوم که

همیشه دوست دارم

تورا داشته باشم.

رستم عجمی

ستاره یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 08:01 http://ashnaye-gharib.blogsky.com

سلام و صبحتان بخیر دوست عزیز

من ستاره هستم در همه جا و البته همیشه سبز

ممنون از شرکت شما در افتتاح شکلک ها

ممنون..اخه تو وب جدیدتون نمیدونستم چی صداتون کنم!!!
اختیار دارین.تا باشه از این افتتاح ها.!!.اون افتتاح ها که میکنن افتضاحی بیش نیست!!!!

ستاره یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 08:06 http://ashnayemahjor1.blogfa.com

سلام و باز هم صبح شما بخیر

با مطلب * همه رقم سبز ممنوع است *

به روزم

و منتظر حضور سبزتان قبل از سفر

ممنون از خبر آپ جدید..اومدم و خط خطی کردم وبتون را..ولی نمیدونم چرا حس میکنم این کامنتم را تایید نمیکنید؟!!.اصلاحات ارضی شاملش باید بشه!!!.
تیغ سانسور چی قلع و قمع باید گردد!!!!..دیگه خود دانید.!!.

فاطمه یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 10:11

سلام بابایی

من الانه اژ کردم اومدین ولی واسه این یکی پستم باید بیاین.
منتظرتونم هر چند میدونم عجله دارین

Akhe khodet ja man..chetori bayad biam?!.nemidunam chera hichvaght khabar e ap nemidg vali alan ke miduni nistam dadi..mikhasti sharmandegimo be rokh bekeshi ke migi bayad biay??!!!..bazam ozr mikham.age tunestam baadan sar mizanam.

فاطمه یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 10:18

بابایی خوب داداش سلیمون بهتون میگه داداش..منظورتونو خوب گرفتیم من وستایشی
مگه یه داداش دیگه هم دارین؟

م.عروج یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 11:43 http://shabtub.persianblog.ir

سلام بابایی. خوبی؟
خوشی؟
ممنون که سر زدی. خیلی خوشحالم کردی عزیزم
.
پستت خیلی قشنگ بود بابا جونم. مخصوصا قسمت بارونش. اصا شاید واسه همینه که احساساتم اینجوری قلمبه شده و می خواد بپره تو بغل بابایی
.
امیدوارم این دفعه دیگه طلا رو بگیری. یعنی اگه نگرفتی همون اصفهان بمون رات نمیدیم
.
شوخی بودا. ما شما رو همه جوره دوست داریم. و سلامتی تون از همه چیز بیشتر واسه ما اهمیت داره. اگه هوا سرد بود خودتون رو بپوشونین که سرما نخورینا.
در پناه حق

شمس یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 12:17 http://goharevojod.blogsky.com

سلام به قاصدک عزیز
آری چنان رحمن است و رحیم
چنان عاشقانه دوست دارد مخلوقش را
که اعمال ما را و دروغ ها و هزاران موردی که داریم را نادیده می گیرد و می بارد
می شوید
پاکمان می کند و غسلمان می دهد
تا دوباره ای دوباره
خیلی زیبا بود سروده تان
نوشته بارانیتان
و همه چیز
تصاویر هم که خیلی عالی بود
کمی خیسم کرد
سفر به سلامت و به خوشی انشاالله

ستایش خدای خوبی ها به پاس باران

و موفق باشید در مسابقات

به اطلاع برسونم بنده هم اصفهانیم

سالومه یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 15:37 http://www.saloomeh2.blogfa.com

به به عجب وبلاگ پر شور و حالی
موفق باشی

سلیمون یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 16:14 http://soliman777.blogsky.com

سام علیک بر مرشد خوتم
شرمنته مرشد یه مودتت نبودم و باز هم نیسم
خو بریم سوارغ آپ جدیدت
ا خط اوفل
اخ گوفتی مشتی مام جدیدا باهش در اوفتادیم
خو مشتی همه کما کان ایطلاعت دارن که نمی تونسی بیایی و شرمنته کردی و تو این مودت باز به همه سر زدی
خو مشتی یبارکی بیا با چوب بزن تو سر من اینا چیه نوشتی
اخ اره خیلی حال داد کولی ذوق کرتیم با این نعمت اوس کریم
خو همه رو که اوس کریم با یه چوب نمیرونه با این برکتش نشون میده من لطف و رحمتم رو بر کافر و مومن به یکسان میبارم
اخ یادش بخیر ان مرت با نان امد
ایول بارونو خوب اومتیهمچین نیشمون وا شوت
اینم پایم مشتی واقعا موشخص نی ا چه نوعشه
ایول به مرشد خوتمون پ یه گوذارش دیگه در راه هس
خو خوش بحالتون فقط مواظب سی و سه پل باشین به برکت حضور این موهندسین
مرشد برو حاشو ببر
خو ما که گوفتیم زیر طیارتون میدیم
ایول به ابج خانوم دل نوشت هم که نوازش گر همس
مرشد زیر سایه حق برقرار باشی و پاینده و سربلند باشی و دلت شاد و لبت خندون و چراغ خونت روشن و غم ا دل و روح و جونت دور
رخصت

ستاره یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 22:02

سلام

خوب درست حدس زدید

قلع و قمع شد

ولی مثل همیشه تیز بال و سبک پرواز

فعلا در بیشتر پست هایم .....کاپ نفر اول مال شماست

انشاالله تا حالا بسلامت رسیدید و مشغول استراحت

هستید و در ضمن هتل عالی قاپو هم بقولی

صفا سیتی از اوقات بهترین استفاده را ببرید



همیشه در زندگیتان موفق ....سلامت و پیروز باشید

داشت یادم میرفت و همیشه سبز و مانا

محمد یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 23:47 http://dardodeleferagh.blogfa.com

سلام حاج سید خوبی باصفا انشاا....به سلامت میری ومیای خوش باشی.سیدبدجورمحتاج دعای خوبانی همچون شماهستم.یا علی

دل-زاد کولی یکشنبه 1 آذر 1388 ساعت 23:48 http://Gitan.blogsky.com

سلام.ممنون از حضور گرمت و پرلطفت
به میل نیست
به عمل هست
و اونکه علمش بیش و عملش کمتر
روزگارش در دوعالم سیاه تر...
وای به حال من...
وای...

بارون اومد. اگر چه لایقش نبودیم و رحمانیتش بر ما بارید. شاید همونطور که این نفس ها که می ایند و میروند از سرم زیاده اند و رحمانیتش ما را تا اینجا کشانده...
یادش به خیر، روزی دستان رحیمش لحظه هایم را ورق می زدند.
افسوس

دوست سبز دوشنبه 2 آذر 1388 ساعت 09:17

در آستانه سالگرد قتل‌های زنجیره‌ای رخ داد: قتل وحشیانه فرزند شهید سید مجتبی هاشمی فرمانده جنگ‌های نامنظم و همراه همسرش
فرزند شهید سید مجتبی هاشمی فرمانده جنگ های نامنظم عصر امروز به قتل رسید.




به گزارش سایت اصولگرای پرچم سید روح الله هاشمی فرزند شهید سید مجتبی هاشمی که مدیریت موسسه فرهنگی شهید هاشمی را به عهده داشته و به تازگی نیز صاحب فرزندی شده بود بعد از ظهر امروز در حالی که در منزل و در کنار خانواده خود به سر می برد به طرز فجیعی کشته شد. در این جنایت اسفناک سر سید روح الله هاشمی و همسرش از تن آنان جدا شده است.

هنوز از عاملان این حادثه اطلاعی به دست نیامده است.

گفتنی است که از سرنوشت نوزاد چندماهه سیدروح الله هاشمی خبری در دست نیست.



ستایش دوشنبه 2 آذر 1388 ساعت 10:52

سلام. خوبین؟
ئه؟ شما هنوز مسافرت نرفته بودین؟ آخه چند روز پیش کامنت گذاشته بودین که ی خواهین برین اصفهان. من فک کردم رفتین و برگشتین
عجب سوتی دادم
خوب انشاله سفر خوش بگذره.
وقتی برگشتین دوباره کامنتای منو بخونین اونموقع مصداق پیدا می کنه

و اما سوتی بعدی. ببخشید من کس دیگه ای رو فک کردم واسه همین گفتم برادر .شرمنده. دفعات آینده سعی می کنم دوبار پستتونو بخونم سوتی ندم


سفر با طیاره خوش بگذره.

نبض شقایق دوشنبه 2 آذر 1388 ساعت 12:48

قاصدک خانه نداشت
غم کاشانه نداشت
هر کجا خانه او
دشت کاشانه او
نه کسی داشت که دلتنگ شود
نه دلی داشت که در بند شود
او نه دلبسته شب بو ها بود و
نه دلداده زیبایی دشت
او که با دست نسیم
او که با زورق آب
به تماشای بهاران می رفت
چه غم از ترک گلستانها داشت؟
او که با زمزمه آب ونسیم
با صدای نفس نور و هوا می خوابید
چه خبر از غم انسانها داشت .

سلیمون سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 08:00 http://soliman777.blogsky.com

سام علیک بر سالار و مرشد خودم
چطوریای مشتی؟؟؟ اب و هوا چطوریاس؟؟ میزون هسی یا نه؟؟؟
خو یه چنت رو نبودم و کولی هم ا احوالاتت بی خبر
مرشد جان نوچت باع این چوماق و بزار زمین د نزن بر فرق سر ماالبت چوب مرشد گول هر کی نخور البت فقط خوتم هااااااااا خله
غرض عرض ارادت و بوتو ایلام نوچگی و بس
زیر سایه حق برقرار باشی و پایندو پیورز و دلت شاد و لبت خندون و چراغ خونت روشن غم ا دل و روح و جون دور
رخصت مرشد
یا حق

ساغر سه‌شنبه 3 آذر 1388 ساعت 12:42

سلام قاصدک جان ممنون اومدین اپم و منتظرتون بازم میام فعلا تا بعد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد