*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

عرض حالی چند!!

 

 

تا حالا شده تو زندگیت به چیزی فخر بفروشی اما بنا بخاطر برداشتهای 

غلط و بعضاً خرافاتی و خطر آفرین از خیرش بگذری و حتی 

نخواهی نامی هم ازش جایی برده بشه؟!تعجب

در آستانه چهار شنبه آخر سال هستیم.!. 

چهار شنبه سوری برای مردم این سرزمین مملو بود 

از شادی و دور کردن غم و غصه از جامعه.  

mojmoj

یادش بخیر غروب سه شنبه آخر سال که از راه میرسید جوونها میرفتن 

طرف صحرا و بوته ای چیده و به محله و کوی خود باز گشته و هنگام 

شب بوته ها را اتیش میزدند و همگی شاد و خوشحال میخوندند که: 

نگرانغم برو شادی بیا...محنت برو  روزی بیا لبخند

بعد از روی آتیش میپریدند و از خدا طلب میکردند: 

رخسار زردشون را تبدیل به سرخی و طراوت کنه: 

زردی من از تو  سرخی تو از من

 

اما امروز چهار شنبه سوری شده مُخل آسایش و آرامش و امنیت جامعه

 

از اون مراسم و آیینی که هر بخش و قسمتش دارای مفاهیمی خاص 

بود چی برامون مونده؟!.کوزه ای میشکستند برای اینکه سال نو از

کوزه های کهنه آب ننوشند!!.به مرور زمان داخل همون کوزه(زمان ما) 

گوگرد یا آتش زنه ای قرار میدادند برای نشاط آفرینی.اما حالا چی؟!. 

آخه اینم شد ترقه و فشفشه بازی؟؟ 

 

خب یه دفعه خودتونو دار بزنیدتا جمع زیادی ازدستتون راحت بشن!

بهتره تا اینکه مادرای بیچاره تنشون بلرزه و ذره ذره آب بشن

و از خدا بخوان زودتر این شب تموم بشه   

به یزدان اگر ما خرد داشتیم..کجا این سرانجام بد داشتیم؟!.

 

همیشه سعی میکردم کامنت محبت آمیز هیچ دوستی را بی پاسخ 

نذارم.!.حتی اگر نت نبودم و یا دسترسی به اینترنت برام سخت بود، 

بالاخره در حد یه سلام و احوالپرسی محال بود به دوستان سر نزنم. 

همیشه هم از کسانیکه به هر دلیلی جوابمو نمیدادن دلخور میشدم! 

تا اینکه: آمد به سرم از آنچه میترسیدم  

طی هفته گذشته شرمنده تموم دوستانی شدم که 

بارها و بارها اومدن و بعلت خونه تکونی و درگیری نتونستم 

جوابشون را بدم شرمندهخجالت

آره..من زی زی گولو.!مغرور.یا همون که تو گفتی: ز . ذچشمک

اصلا من خود ِ زین الدین زیدانم.!.پلکخوب شد؟؟!! شیطان  قهقهه   

 

ضمن عذرخواهی از همگی.خجالتاز امشب سعی میکنم با حضور در 

وبلاگ عزیزان و به تناوب پاسخ گوی گوشه ای از محبتتون باشم. قلب 

خاطره زیر که نقل قولی ست از دکتر شریعتی را بد ندیدم به 

عنوان حُسن ختام و وصف حال خود تقدیم شما کنم: چشمک 

کلاس پنجم بودم پسر درشت اندامی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر ِ 

تمام چیزهای چندش آور بود آن هم به سه دلیل.!! تعجب

اول آنکه کچل بود !، دوم آنکه سیگار می کشید و سوم اینکه 

 در آن سن و سال زن داشت !.تعجب.. چند سالی گذشت .  

یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم 

در حالی که خودم زن داشتم ، سیگار می کشیدم و کچل بودم.!.چشمکشیطان

 از دلم تا لب ِایوان شما راهی نیست نیمه جانی ست دراین فاصله قربان ِشما

زنده باشید و سلامت..تا بعد..یاعلی مدد..قاصدک

نظرات 47 + ارسال نظر
شاپرک یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 09:17 http://shaparak49.blogsky.com

سلام بر قاصدک عزیززی زی گولوی مهربان..یا همون زین الدین زیدان قهرمان

خسته نباشید.. خدا قوت .. پیر شی مادر..!! الهی از خدا هر چی میخوای بگیری..!! خب اینهارو گفتم به خاطر تشکر از شما بابت مشارکت در امور خانه تکانی منزلتون


زنده باشی با این همه لطف و بذل و بخشش صفات خوب و پسندیده به بنده!

شاپرک یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 09:57

راستی انتخاب عکس ها هم به جا و زیبا بود ..دستتون درد نکنه ..تازشم میبینم که دیگه عکسهای منکراتی هم استفاده میکنید ..؟!! روز خوش

شرمنده تون شدم.اخه داشتم کامنت دومتون ر ا میخوندم که متوجه نشدم اشتباه زدم و حذفش کردم.!
اما عکسها که منکراتی نبود!!!.اینم شیش سالشه!
خب شیش سالگی بعضیها میرفتن بوته جمع میکردن!
بعضیها هم میرقصیدن!.تازه.من یکی را سراغ دارم که توشیش سالگی تا بارون میومد تو حیاط خونه شون کلی بزن و برقص راه مینداخت!!!

شاپرک یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 10:25



جناب قاصدک میدونید چقدر فسفر سوزوندم تا اونهارو نوشتم ..اصلا چی نوشته بودم ؟؟شما یادتونه؟ چشم اگر یادم اومد حتما

آره خب.ولی من لطفم نصیب شما نشه پس کامنتهای کیو حذف کنم تا مجبور بشه دوباره بیاد؟؟!!
یادتونه ..چون هنوز آلزایمر سراغتون نیومده!.

شاپرک یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 10:41

پستتون مثل همیشه هماهنگ و مرتبط با ایامه خاصه خودشه ..ممنون و متشکر..

جدا که یادش بخیر..!! چقدر مشتاقانه روزشماری میکردیم تا چهارشنبه سوری برسه ..!! چه برنامه هایی برای خودمون تهیه و تدارک میدیدیم .. با برادرام و پسرای محلمون (فکر بد نکنید ها فقط شش سالم بود ) میرفتیم بوته جمع میکردیم ..درسته که کوچیک بودم ولی اونقدر این مراسم دلنشین و شاد بود که هرگز فراموش نمیکنم ..حتی اگر الزایمر بگیرم
فال گوش ایستادنهای جوونها ..قاشق زنی و انتظار دیدن پر شدن کاسه از اجیل وشوکولا ت و شایدم اسکناس نو.. از روی اتیش پریدن و گفتن
سرخی آتش مال ما
زردی ما مال شما
واقعا یادش بخیر ..هییییی کجایی جوانی که یادت بخیر..
ولی حالا چی؟؟ نفرمایید چهارشنبه سوری..!! بگید چهرشنبه سوزی..!! یا کوری..!!
درسته که سوری به معنای سرخی است..! ولی نه اون سرخی که از سوختن با اتیش به وجود میاد..نه اون سرخی اتیشی که پی در پی از داخلش مواد منفجره با صداهای وحشتناک بیرون میریزه ..امان..ال امان..
فرهنگ ایرانی همیشه یاد اور شادیها بوده ..ای کاش میتونستیم پاسدارو حافظ ارزش و قدمت این اداب و رسوم باشیم ..
امیدوارم که این چند روز هم به خیر و بی حادثه بگذره تا دیگه به قول شما تن مادرا نلرزه ..!! چه از صداهای مهیب ترقه جات ..و چه از دلشوره و نگرانی بابا فرزندانشون..راستی دل بابا ها هم میلرز ؟؟
خوش بگذره

تشکر بابت زحمت دوباره که برا این کامنت کشیدید.اما اگه گفتم مجدد بفرستید بخاطر تعاریفتون نبود.میخواستم جواب اون سوال آخرتون را بدم!
خب پدرها تنشون نمیلرزه یا اگرم بلرزه نشون نمیدن.(خدای نکرده)
میگن: حقته.تا توباشی حرف گوش کنی.بعد مادرا میان وسط و میگن:
چکارش داری بچه مو.الهیییییییییییییییییییییی بگرددددم.خب ترقه بازی دوست د اشته..حالا لطف کن دست توجیبت کن یه مقدار بیا بالا تا تجربه بشه برا بچم! نره سراغ این چیزای خطرناک!!!!

شاپرک یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 10:46

در ضمن من و دوستان همیشه شاهد لطف و محبت شما بوده و هستیم ..
درک میکنیم که : پیش آمده ..پیش میاد دیگه..!!

و حتما میدونید که همیشه یکی میاد و دیگری میره ..!! یعنی این که امکان داره این روزها باز یکی از دوستان دیگه به مشکل شما دچار بشه ..و نتونه حضور داشته باشه ..پس پیشاپیش از شما و دیگر دوستان عفو میطلبم
انشالله که سالی خوب و پر برکت توام با شادی و سلامتی در پیش داشته باشید در پناه حق

اختیار دارین.وظیفه بوده و لاغیر.
بله خب.آسیاب به نوبت!.حالا نوبت منه که نت بیام وکامنت بدم و شماها
حرص بخورید که نمیتونید جواب فوری بدید!!
انشاالله خونه دلتون هم پر رونق و با صفا باشه و نوروز و عید خوبی داشته باشید.البته هنوز زوده برا تبریک.چون به شرط حیات! آپ مناسبتی تدارک میبینم و اونجا تبریک میگم به تمام دوستان.یاعلی مدد

فاطمه یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 11:08

سلام به به چه عجب یه اپی فرمودین وگرنه دیگه داشتیم مایوس میشدیم دیگه میخواستیم یه ماشین کارگر بفرستیم خونتون تا زودتر کارتون تموم بشه وما موفق به زیارتتون بشیم!!!

زنده باشی.ممنون.تموم شد و موفق به زیارتتون شدم!!

فاطمه یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 11:12

حرفای مامان سودابه خیلی باحاله!کلا خوشمزه گی تو حرفاش موج میزنه!!مامانی اینقدر بابایی امسال خونه تکونی کرده فکر نکنم ماها کرده باشیم!

در عوض امسال خوش بحالش میشه بابایی با یه طرح دکوراسیون متفاوت وبا روحیه ی شادی عیدو حال میکنند!

شاپرک خانوم همیشه لطفشون نصیب من بوده.تازگی نداره که!
خدا کنه دلهامون را هم تونسته باشیم صیقل بدیم و زنگارها را ازش برداریم.

فاطمه یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 11:15

اقا جون باورتون میشه من اصلا چهارشنبه سوری تو شهرمون ندیدم؟!!تو شهر ما خیلی کم اتفاق میفته که چهارشنبه سوری برگزار بشه!اونم اگه بشه نیروی انتظامی جلوشو میگیره!فقط یه سال قبل از عید رفتم اصفهان اون موقع چهارشنبه سوری بود دیدمخوشم نمیاد از اینکارا چرا ادما کاری میکنند که دودش میره تو چشه خودشون!

خب منم گفتم که.چهرشنبه سوری قدیمها بهتر و شادتر برگزار میشد .اونقدرکه آدم دلش نمیخواست شب تموم بشه به این زودی ها
برعکسی این زمانه که همه دلشون میخواد اصلا نیاد چه برسه به زودتموم شدنش.

فاطمه یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 11:18

اخه چه نازه اون عکسی که طناب اعدام گردنشه!!مگه فیلترنشده بود سایت میزبانتون؟!

ما که میدونستیم دارید خونه تکونی میکنید پس دلیلتون موجه بود نترسید واستون غایبی رد نکردیم!

اونوقت زی زی گولو چه ربطی به خونه تکونی و سر نزدن به دوستان داشت؟؟؟؟من متوجه نشدم!!

بله.فیلتر شد اما بالاخره یه جا گیر اوردم و چندتا عکس اپلود کردم برا این آپ..
زی زی گولو را متوجه نشدی؟؟؟.خب منظور اون عروسکه نیست که!
اصلا بی خیال.چون ستاره خانوم گفتن خوششون نمیاد کسی منو ز ذ صدا کنه!!!

مریم یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 11:20 http://raze-nahan.blogfa.com/

سلام
چقدر قشنگ بود !
واقعا لذت بردم ... بعد از مدتها یک نوشته ی شاد و به قول امروزیها نوستالژیک خوندم !
قاصدک ؛ منم مثل شما یک عالمه خاطره ی قشنگ از چهارشنبه سوری دارم : از چند هفته مونده به چهارشنبه سوری برادرم می رفت از بیابونهای اطراف شهرمون وَرَک می آورد می دونید وَرَک یعنی چی ؟ ما به بته های نازک و قابل اشتعال می گفتیم ورک !ببخشید که از اصطلاحات محلی استفاده می کنم همه ی عشقش به همینه ! شوهر خواهرمم یک عالمه فشفشه و هفت رنگ می خرید ! همه مون انتظار می کشیدیم تا بالاخره اون روز قشنگ از راه می رسید مادر بزرگم که خیلی دست پختش خوب بود برای شام برنج و قورمه سبزی می پخت بوی خوش قورمه و عطر برنج ایرانی خونه و کوچه رو از جا برمی داشت ... غروب که می شد گُله گُله بته می ذاشتیم و آتیش روشن می کردیم بعد همه از روی آتیش می پریدیم ...کوچیک و بزرگ باید می پریدیم ! مادرم ، خواهر بزرگم ، برادرام ... همه و همه... مادرم اصرار داشت حتما موقع پریدن بگیم سرخی تو از من زردی من از تو ! بعد نوبت به فشفشه بازی می رسید و روشن کردن هفت رنگ ! شما هفت رنگ دیده بودید ؟ الان دوباره میایید می نویسید سن خودتونو لو دادید ! خب لو بدم من همسن شما هستم !!! یک کوچولو بیشتر ! داشتم می گفتم اصلا ترقه نمی زدیم کارهای خطرناک نمی کردیم همه ش شادی بود و نشاط ... و اینطوری بود که چهارشنبه سوری برای همیشه تو خاطرمون حک شده !
قاصدک عزیز به جز نوشته تون که خیلی قشنگ بود عکس ها هم خیلی قشنگ بودند به خصوص عکس اون مادره که داره دعا می کنه !
راستی کی به شما گفته ز. ذ ؟! چقدر بی تربیت بوده !!! ( شرمنده ی بلاگفایی )
قاصدک جان لطفا باید ! تشریف بیارید وب من هم شما و هم سایر دوستان !
یک کمی هم مطلب جدی بخونید بد نیست . ممنون

خانوم معلم عزیز.لطف کردی بابت این کامنت طولانی و نقل خاطره زیباتون..البته ما به اونا میگفتیم هفت ترقه.نمیدونم شایدم هفت رنگ چیز دیگه ای بوده..من کی به سن و سال شما کار داشتم؟؟.اصلا از دوستان و بخصوص خانومها نمیپرسم چندسالتونه.چون بعدش عواقب داره!!.حالا یه کوچولو بیشتر یعنی چندسال؟؟!!!!
خانوم معلم عزیز.همون صبح که این کامنت را دیدم با موبایل اومدم و دیدم نظر لطفتون را به دوستان و همینطور به بنده.و چون گفتید نیای بگی چرا تعریف کردی و نقد نکردی الان خدمت میرسم جهت تشکر
زنده باشید و همواره سلامت و برقرار.یاعلی مدد

فاطمه یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 11:23

اونوقت این داستان شریعتی چه جئریه که درباره خودتون صدق میکگنه؟!!

کچل که نیستید!سیگاری که نیستید!پس منظورتون همون زن داشتنه!درکتون میکنم باباییامان از این خونه تکونی که ادما رو به چه فکرایی میندازه!

مگه تازگی داره براتون حرفهای من؟؟
تا حالا کدومش ربط داشته که این داشته باشه؟!
اصلا.شب مینویسم تا بهتر بتونم هذیون بگم.!..اگه گرفتی که گرفتی وگرنه زیاد دنبال ربطش نگرد!!!!

فاطمه یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 11:25

من هی میخوام یه اپی بذارم ومثل شما شکلک بذارم ولی عمرااااااااابه پای سلیقه ی شما برسم!!!

حداقل بابایی کاش یه خورده از اون ژن سلیقه گی رو به ماها میدادید چی میشد!!

فاطمه یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 11:26

بابایی نگید ز...ذ..بگید تفاهم تو زندگی!!

بله کاملا درست و به جا بود.!!
انشاالله نصیبتون بشه یه تفاهم کننده خوب و ...!!!!

سلام دوست گلم [گل][گل][گل]علی یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 12:46 http://www.pars.im

سلام دوست گلم [گل][گل][گل]

وب قشنگی داری واقعا بهت تبریک میگم [قلب] کارت حرف نداره عزیز [گل]

اگه دوست داری از وب قشنگت درآمد داشته باشی یه سر به سایت زیر بزن

http://www.pars.im

سایت واقعا عالیه ای هست کارش حرف نداره[بوسه]

این رو برای این نمیگم که خودم عضوش هستم چون کارش با همه سیستم های کلیکی دیگه فرق داره میگم بزار چند تا از مزیت هاش رو بگم

برای هر کلیک تا 80 تومن پول میده که این واقعا عالیههههههههه

هیچ کلیکی رو الکی حذف نمیکنه ( این بزرگ ترین خوبی این سیستمه )

پشتش یه تیم مدیریتی عالیه و به بهترین شکل ممکن مدیریت میشه

پرداخت هاش کاملا تضمین شدست هر موقع درخواست بدید 24 ساعت بعد پول تو حسابتونه

کار باهاش خیلی راحته [قلب]

حد اقل پرداختش فقط و فقط 9000 تومان هست که 2000 تومانش رو هم همون اول هدیه عضویت میده که این واقعا عالیهههه و مزیت عالی این سیستمه نسبت به سیستم های دیگه

امکان عضو گیری و دریافت پورسانت از زیر گروهاتون این واقعا عالیه یعنی خیلی عالیه

دوست من اگه خواستید عضو بشید حتما از لینک زیر عضو بشید [بوسه][قلب]

http://www.pars.im/signup.php?from=ali222&ref_code=a6d8e04479f67f3e58d048d1d6ab64cc

یا موقع عضویت ای دی منو به عنوان معرف وارد کنید

ali222

دوست عزیز سایتت هر چقدر هم بازدید داشته باشه باز هم میتونی ازش درآمد کسب کنی

مطمئن باش اگه 100 تا هم روزانه بازدید داشته باشی باز هم میتونی درآمد خوبی داشته باشی از این سیستم

عضو شو کدش رو تو وبت بزار بعد هر موقع به حد نصاب رسید در خواست پرداخت کن همین هیچ کار دیگه ای هم لازم نیست بکنی همین کد مخصوص بلاگ فا هم میده [قلب]

من که ازش واقعا راضی هستم این آدرس وب منه من که واقعا ازش راضی هستم

http://1900.mihanblog.com

عضو بشید از تک تک بازدید های وبتون درآمد کسب کنید

حداقلش اینه که هزینه کارت اینترنت و زمانی که صرف سایتت کردی رو در میاری پس این فرصت رو از دست نده

از دامینش هم اعتبار سایت مشخصه کارشون حرف نداره

http://www.pars.im

امیدوارم عضو بشی و درآمد خوبی هم کسب کنید منو هم دعا کنید مطمئن باشید پشیمون نمیشید

پس یه امتحان کنید

دوستون دارم

بای[بوسه]

اولا که مطمئنم نمیای و منم این جوابیه را میذارم برای دوستای امثال تو
که تعاریف لوس و بی مزه ای میکنن!
خدا را هم شکر میکنم که این نوع کامنتها باعث نشده غرور بگیره منو و

بازم جای شکر داره که حسرت یه کلیک کردن روی همچین سایتهایی را به دلتون میذارم.!
من دوستانم را باهیچی معاوضه نمیکنم! چه برسه به اینکه بازدیدشون و سر زدنشون بخواد برام باهربار کلیک ۸۰ تومن عایدی داشته باشه!
از اونا چیزای بهتری به من رسیده که امثال تو عاجزن از درکش!!
ممنون از قلب و بوس و بغل تون!!!

کاژا یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 14:13 http://www.physicsalfabet.blogfa.com

سلام قاصدک عزیز!!
راستش بیش تر نگرانتون شده بودم تا بخوام شما رو متهم به بی توجهی کنم!!
خدا رو شکر که حالتون خوبه و امیدوارم که همیشه، ایام به کامتون باشه!!!
چهارشنبه سوری هم ترقه بازی نکنین و ...!!!!!
شوخی کردم!!
واقعاً اگه همه ی اون رسم و رسوم های قدیمی رو اجرا می کردیم، زندگیمون این طور بی روح و سرد نبود!

براتون ایامی شاد آرزو دارم!!

نگرانی نداره که!.البته شما تازه واردید وگرنه میدونستید که غیبتهای قاصدک توفیق و سعادتیه برا دوستان تا کمترمزاحمشون بشه و نفسی راحت بکشند در ایام غیبت!!
ما همون موقع هم ترقه بازی نمیکردیم چه برسه به نارنجک و انفجارهای این زمونه!!
خوش باشید و همیشه سلامت..یاعلی مدد

سمانه یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 14:32

سلام عمو قاصدک...

مث اینکه دیر رسیدم....

آخ عمو راجع به چهارشنبه سوری گفتید بالاخره دلم برا این اهوازه تنگ شده یادمه با بچه ها قرار میذاشتیم نریم خونه ...

تا همه بمونیم و چهارشنبه سوری خوابگاه رو بترکونیم...

همیشه هم میترکوندیم البته با ترقه و اینا نه.... اونجا هرکی یه فرهنگ خاصی داشت.... برا همینم کلی با حال میشد ..

اگرم ترقه نمیزدیم هیچکی تا آخر شب باهامون کاری نداشت و میذاشتن بیشتر از همیشه تو محوطه بمونیم...

ای جوونی کجایی که یادت بخیر

دیر رسیدی؟؟!!.نه بابااااا.هنوز نصفه روزهم نگذشته از نوشتنش!
پس خوابگاه دانشگاه شهید چمران اهواز شانس اورد که امسال از ترکیدن در امان مونده؟!!!
شما ها بگید جوونی کجایی.. من حتما باید بگم عزراییل کجایی!!!.عمرا بگم!!

سمانه یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 14:40

دوباره سلام خدمت عمو قاصدک گرامی....

نمیدونم چرا آجی فاطمه دنبال ربط تو نوشته های شمامیگرده....

وا فاطمه جون عزیزم من که خیلی تازه وارد تر از تو هم عمو قاصدکو شناختم...

ولی اینشو دیگه منم نتونستم حل کنم ....

حالا شما که نه کچلید البته نمیدونم بعد از این خونه تکونیها هنوز موهاتون هست یانه

نه سیگاری هستید....

خب زیادم نباید دنبال ربط همه چیز بود.!
خوشم بیاد از مطلبی به هر طریق شده میذارمش..
از کجا مطمئنی هرسه حالت را ندارم؟!!!

ستاره یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 15:35

سلام قاصدک عزیز و گرامی

امیدوارم که خستگی خونه تکونی و کارهای دیگه .....تمام شده باشد و حالا از دیدن یه خونه ی تمیز و شیک ....کل اجمعین خانواده لذت ببرید.
من اصلا از بعضی اصطلاحات حتی بصورت شوخی هم خوشم نمیاد و یکیش همین ز.ذ است.چون تکرارش اونهم در وبلاگ بعقیده ی من صورت خوشی ندارد.
بهرحال صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
متاسفانه خیلی از رسوم ما رنگ عوض کرده است.
فکر نمیکنم کسی از شما دلخور باشد ..... چون گرفتاری برای همه پیش میاد و بعضی اوقات ناگهانی است.دوستان همه لطف دارند و حالا باید از امشب خوشقولی شما را شاهد باشیم.
من هم زیاد متوجه ارتباط نقل قول دکتر شریعتی و وصف حال شما نشدم.
بهرحال شادی را برای همه ی ایرانیان آرزو می کنم
سلامت باشید و در پناه حق

به به ستاره خانوم گرامی.!.چندوقت نیومدید گفتم نکنه بازم خدانکرده
دلنواز رسید به شماره بعدی؟!!!
خودتونو ناراحت نکنید.اصولا این ز ذ در درونش یه حس خوشایندی نهفته
برا همینم معمولا آقایون سبقت میگیرن برا اعلام ز ذ بودن!!
ربط خاطره دکتر شریعتی ..منظورم همون سخن معروف بود که:آمد به سرم از آنچه میترسیدم!!.باقی بهانه بود ولاغیر!!
خوشحال شدم از دیدارتون.حتما خدمت میرسم.زنده باشید.یاعلی مدد

شــــــهریار یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 18:34 http://shar00.blogfa.com/

اره والله یادش بخیر عجب روزهائی بود :

بابام میگفت تو جوونی رفتیم قاشق زنی در یک خونه که تولد بود توش: یارو اومد درو واز کرد چادر رو از سرمون زد کنار سیبیل ها رو که دید همه لندهور تشریف داریم رفت و بعد ار مدتی برگشت تو کاسه هر کدوم ما 2 تا شیشه ابجو شمس تگری گذاشت و درو بست

منم یادمه که پسرهای محله چادر سرشون میکردن و میرفتن قاشق زنی و عده ای هم حالگیری میکردن به این طریق که:هرچی تو کاسه شون بود را بجای اینکه بیشترش کنند همونم برمیداشتن و از اونطرف.آقا پسره ناراحت و شاکی میشد و چادر از سر برمیداشت و یه جنگ و دعوای باحال راه میفتاد!!!
شهریارجان.ممنون از حضور و نقل خاطره ت.. سلامت و برقرار باشی

کاژا یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 18:39 http://www.physicsalfabet.blogfa.com

سلام دوست عزیز!
من آپم!
منتظرتونم![گل]

بله..خدمت رسیدم .خانوم فیزیک گرامی..خوش باشید.

شــــــهریار یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 18:40 http://shar00.blogfa.com/

حاجی جون خودمونیما خوش به حال خودم که تجرد اختیار کردم و هیچ کدوم از این کارها رو هم نمیکنم./

دلم برات سوخت خدائی اخه بی کار بودی مرد مومن خودتو تو دردسر انداختی؟

نونت کم بود ابت کم بود خونه تکونیت چی بود؟

مثل من 28 اسفند بزار برو شمال و 15 فروردین برگرد

آقا شهریار.دوست عزیز..در مثل مناقشه نیست.بلاتشبیه..میگن که:
آسوده کسی که خر ندارد..از کاه و جویش خبر ندارد!!
اما زن چراغ خونه ست و بی برو برگرد باید قسمتت بشه!!
خب ۲ ۸ اسفندکه دیگه تموم شده خونه تکونی.!.تازشم.باورکن تا یادم میاد در کل سه تا عیدو نوروز بوده که خونه نبودم. یکیش اول انقلاب بودکه بخاطر دور بودن از فضای تیر و گلوله و حکومت نظامی به زور والدین مون بردن ما را شهرستان!!.دوتای دیگه هم منطقه بودم که البته درنوع خودش عیدهای منطقه هم حال و هوای خاص خودشو داشت.!!
برات آرزوی سفری خوش و سلامت دارم.شمال خوش بگذره

فاطمه یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 18:56

اقا جون گفتم قبل از مسافرتم بیام وبهتون تبریک بگم سال جدیدو خدمت شما وخونواده ی محترمتون


دیگه تا چند روز از دستم راحت میشید!


براستی رسیدن این عید سعید باستانی همراه با روئیدن جوانه ها و درختان و نو شدن جسم ها و جانهای عاشقان را تبریک و تهنیت گوییم . دلهامان را نزدیک ، دستهامان را به همدیگر بدهیم و در سال جدید با یاری هم منظری زیبا و زندگی خاطره انگیز خلق کنیم .



همیشه زنده وتندرست باشید...منو باباجون سر سفره هفت سین از دعاهای خوبتون فراموش نکنید بدونید منم شما رو فراموش نمیکنم!دعای پدر در حق فرزند گیراست!

انشاالله به سلامتی.کجا؟؟
منم آرزو میکنم سال جدید برا تو و خانواده عزیزت بهتر و پربارتر از تموم
سالهای زندگیت باشه.
احسن الحال.همونیه که مورد مسئلت تمامی انسنها از خدای منان و
الرحم الراحمینه..دلت شاد و لبت خندون و سفره تون پربرکت و تموم
دعاهای برحقت برآورده بشه انشاالله..زنده باشی.ممنون که دعاگویی

عباسی یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 22:51

سلام
ای جونی یادت بخیر قاصدک جان با این پست ما را بردید به دوران جوانی
قاصدک جان ما شما را همه جوره قبول داریم کچل، سیگاری و ...

آقا عباسی عزیز..بابا شما چرا؟.هنوز که اول راهی و ماشالله جوون و پرانرژی و دوست داشتنی.
اما نمیدونم چرا از روز اول شما منو درتصوراتتون کچل مجسم میکردید؟!
یادته؟؟!.شماره هشته اون عکس دسته جمعی!!!

هستی(گلهای زندگی من) یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 23:16

سلام عمو قاصدک
از ته دلم امیدوارم و آرزو می کنم چهارشنبه سوری امسال آرامش داشته باشد خدایا یعنی می شه؟
من که از هر گونه ترقه است متنفرم و اصلا طرفش نمی رم.
برای حسن ختام پست هم ممنون زیبا بود.
من هم آپم اما اگر تونستید زحمت بکشید و سر بزنید ممنون می شم لطفا
از آپ مفید و زیباتون مثل همیشه.ممنونم
التماس دعا

انشاالله که هرچی خیر و خواست خداست همون میشه.
تشکر از ابراز محبتت..چشم.خدمکت میرسم..محتاجیم به دعا.یاعلی مدد

هستی(گلهای زندگی من) یکشنبه 23 اسفند 1388 ساعت 23:20

راستی محبت هاتون با حضورتون همیشه به ما رسیده.ما هم درک می کنیم عمو.منم درک می کنم شرایط شما را.راحت باشید و به کار ها برسین.خسته ام نباشین خدا قوت
التماس دعا
انتخاب عکس ها هم خیلی عالی بود ممنونم

اختیار دارید.سر زدن به دوستان کمترین وظیفه در قبال محبت هاشونه
بازم ممنون از حسن نظر و توجهت.یاعلی مدد

فهیما دوشنبه 24 اسفند 1388 ساعت 09:17 http://fahima23.blogfa.cim

سلام
اولین باره اینجا امدم
امیدوارم مثل من خونه تکونی نکرده باشید اخه من اومدم به مامان کمک کنم زدم یه سرویس نازنینش رو شکوندم
موفق باشید

خوش اومدید.ولی همین اول کار اینو بگم که اسمم قاصدکه ولی نه دخترم و نه منتظر بخت و اقبال خوش!!!
آخه چون از خونه تکونی نوشتم .گفتم نکنه تازه واردها فکر کنن از اون دخترایی هستم که حتی بلد نیستند یه استکان بشورند!!!
شرمنده که بار اول اومدید و نتونستم مودب و دست به سینه حرف بزنم
شوخی بود.به دل نگیرید هاااا..خوش باشید..یاعلی مدد

سکوت دوشنبه 24 اسفند 1388 ساعت 11:58

سلام قاصدک گرامی ووقتتون بخیر وشادی

من هیچی از اتیش بازی و این جنگولک بازیها به یاد ندارم .حتی این شعرایی هم که خوندین باید بگم باراولمه شنیدم بجز اون سرخی و زردی واینا که یهجا دیگه هم خونده بودم .
اصولا از یه روز قبل از این چهارشنبه سوری در خونه حبسمون میکنن تا پنجشنبه صبحش تصور بفرمایین ؟؟تا مبادا به این دختر یکی یه دونه شون آسیبی برسه و بسوزه و بیخ ریششون بمونه و رو دستشون بادکنهولی در کل خوشم میاد از اتیش بازی یه بارم تو ییلاق وقتی بچه بودم بچه های عمه مو کنار خودم جمع کردم . یه ذره از علوفه های خشک شده را اتیش زدم که بعد این ذره کشید به درختای خشک شده ی اطرافش و گندش در اومد و باتوبیخ ابویمان روبرو شدیم .البته اون موقعها دبستان میرفتم
ولی این تی وی هی داره نشون میده جیگر ادم میسوزه شب عیدی اعصاب ادمو خورد میکنن بدجور .

من به ز ذ میگم م .م یعنی مردمهربون . اصولا از این واژه ی زن ذلیل بدم میاد وبا عرض شرمندگی باید بگم از مردایی هم که زیادی ز ذ باشن چندان خوشم نمیاد ببخشینا باشما نبودم چند درجه ی ز.ذ شما حتما تا به اون حدی که من منظورمه نرسیده
ولی واژه ی م .م را خیلی میپسندم .دانشگاه هم که میرفتم به همه یاد دادم همه دیگه اینو میگفتن .
این خاطره ی استاد را بارها خوندم . تو یه وبلاگی از دوستمون دوسال قبل نوشته بود. من اینقده دوست داشتم این خاطره را که هی میرفتم وبش و هی ارشیوشو نگاه میکردم تا باز بخونمش .
شاید بخاطر اینکه مادرجونم اکثر اوقات میگن : آدم از هرچی بدش میاد سرش میاد ومن همیشه با گفتن این حرف مادرجون یاد خاطره ی استاد میفتم
خب دیگه همینا عرضی نیست طولی هم نداریم .
ایام به کامتون باشه
امید که عیدی زیبا و دلنشین وپر خاطره در انتظارتون باشه .
شادباشین وعاشق حق
وخدای همیشه بهارنگهدارتون
درضمن در مورد اونکار هم نمیدونم چرا ....
فعلا بگذریم
امید باخدا

سکوت عزیز.ممنون که علیرغم سر نزدنم خودت اومدی./!.
زیاد جدی گرفتید این ز ذ را!!.خب منکه گفتم.اصلا زین الدین زیدان.!
از اینکه بدتون نمیاد؟!!!.
خاطره دکتر را منم چندین بار در جاهای مختلف دیده بودم ولی چون میخواستم جلوی چشمم باشه! گذاشتمش تواین پست تا در حافظه قاصدک ثبت بشه!.منم برات آرزومندسال و احوال خوش و موفق و با برکتی را دارم.بیشتر و بهتر میام وبت و میگم.!.در مورد اون کار هم ! هر جور خودت دوست د اری عمل کن.اما من در خدمتم و تعارفم ندارم!!
زنده باشی و سلامت..یاعلی مدد

فاطمه دوشنبه 24 اسفند 1388 ساعت 13:06 http://setareiedariaii.blogfa.com

سلام خدمت جناب قاصدک
آخ گفتی از چهارشنبه سوری از الان صدای دینامیت و بمب اتم دور و بر ما پیچیده...
اون متن دکتر شریعتی خیلی زیبا بود قبلا خونده بودم ولی اصولا نوشته های ایشون رو خیلی دوست دارم.
راستی سال خوبی داشته باشید.

ممنون ئاز حضورتون.افتخار آشنایی قبلی داشتیم؟؟!!!!
الان خدمت میرسم تا جواب سوالم را ببینم.چون اگر قبلا آشنا شده باشیم حتما یکی دو پستتون را خوندم و احتمالا کامنت هم دادم!
به هرحال.بازم ممنون از حضورتون.سلامت باشید..یاعلی مدد

کاژا دوشنبه 24 اسفند 1388 ساعت 15:23 http://www.physicsalfabet.blogfa.com

سلام قاصدک عزیز!

جواب سوالتون رو مریم عزیز پیدا کرده و تو قسمت نظرات هستش!!
حدستون درست بود!!
بارک الله به این همه هوش!!!

اختیار دارید..حدس زدم و خوشحالم که حدسم درست در اومد وهمزمان
برای اولین بار در طول عمرم از دو تا معلم نمره قبولی گرفتم!!
تشکر از شما و خانوم معلم عزیز...زنده باشید.

هستی(گلهای زندگی من) دوشنبه 24 اسفند 1388 ساعت 15:56

سلام عمو
خوشحالم که برگشتین و امیدوارم همیشه بمونین
این غیبت هاتون خیلی سخته برای ما و من.جای خالی شما کاملا احساس می شه . انشاالله که دیگه غیبت نداشته باشید التماس دعا عمو قاصدکم

تشکر مجدد از ابراز لطفتون..چشم.امشب حتما خدمت میرسم.یاعلی مدد

کاژا دوشنبه 24 اسفند 1388 ساعت 20:09 http://www.physicsalfabet.blogfa.com

سلام قاصدک عزیز!
امروز خیلی مزاحمتون شدم!
خواستم بگم که من آپم!

و منتظرتونم!!
[گل]

اختیار دارین.مراحمید.
چه تندتند آپ میکنید؟!!!..چشم.امشب خدمت میرسم.زنده باشید

داود دوشنبه 24 اسفند 1388 ساعت 21:18 http://yaran1388.blogsky.com/

سلام جناب قاصدک عزیز

خسته نباشید!

منو هم بردید به یاد چهارشنبه سوری های دوره کودکی...چه جالب بود اون وقتها...

حسن ختام بسیار جالب بود...نشنیده بودم و از ته دل خندیدم...انشاالله شما هم شاد باشید.

یاعلی

حاج داوود عزیز.شرمنده کردید.باور کن امشب بنا داشتم خدمت برسم که مجدد تشریف اوردی..خوشحالم که تونستم با نقل خاطره ای لبخندی بر لبت بنشونم.!.زنده و سلامت باشی..یاعلی مدد

قاصدک سه‌شنبه 25 اسفند 1388 ساعت 00:28 http://m-ghasedak.blogfa.com/

سلام قاصدک عزیزم.خوبی؟
می گم راست می گی به خدا! به جای اینکه مثل قدیما مردم توی گوشه گ.شه ی شهر آتیش روشن کنن و از روش بپرن و سنت های با معنی ایرانی رو انجام بدن با این کاراشون علاوه بر اینکه آرامش مردم و جون خودشونو به خر می اندازن ، آیین چهارشنبه سوری رو هم تحریف می کنن و علاوه بر اون با این کاراشون کاری می کنن که اصلا (...) بگن چهارشنبه سوری بی چهرشنبه سوری!javascript:void(0);
javascript:void(0);
راستی تا یادم نرفته ، چهارشنبه سوریت مبارک!javascript:void(0);
javascript:void(0);

از خونه تکونی هم خسته نباشی !
شاد و سلامت باشی
بای

قاصدک عزیز..خوشحالم که اوقات فراغتت اونقدر زیاد شده که وقت کردی و اومدی اینجا بازم..انشاالله چهارشنبه سوری خوش و همراه با سلامتی هم داشته باشی..همین امشب خدمت میرسم.یاعلی مدد
.............
الان اومدم اما اولش تعجب کردم که من کی کامنت دادم بهت؟؟؟!!
تازه متوجه شدم که دست به کار جالبی زدی و پست پارسالت را تکرار کردی.همراه باکامنتهای سال گذشته!!!!

هستی(گلهای زندگی من) سه‌شنبه 25 اسفند 1388 ساعت 01:25

سلام عمو قاصدکم
عمو قاصدک ممنون از حضورتون.
اما امروز ۲۵ فروردین تولد ۱ سالگی وبلاگمه من ۵ روز پیش مطلبش را زدم.حتما دیدی عمو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ندیدی؟ گریه.چشمک
خیلی لطف کردین
عید شما هم مبارک/سال خوبی داشته باشین
سر سفره هفت سین التماس دعا یادتون نره تو را خدا .ممنونم

خب من چون ماه قبل تبریک گفته بودم .آخرین آپ را خوندم و کامنت مربوط به اون را دادم.
ولی .۲۵ فروردین اگه زنده بودم میام و تبریکم میگم مجددا.شب خوش

هستی(گلهای زندگی من) سه‌شنبه 25 اسفند 1388 ساعت 01:37

بازم سلام منو قاصدک
راستی من بودم و تولد ۱ سالگی وبلاگم را هم دیدم عمو.باورم نمی شه که یک سال گذشت.عمو هیچ وقت اولین آشنایی و اولین کامنت را فراموش نمی کنم که براتون دادم.وبلاگ خانم معلم را هم خوندم هر چیزی در موردتون گفتن به حق درسته . افتخار می کنم به شما و به حضورتون و به این که عموی من هستید.
الهی که همیشه سلامت باشید و شاده شاد و موفق باشی عمو
دعام کنین عمو لطفا
۱ سال گذشت و توی این یک سال خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم عمو ممنونم

بله.خانوم معلم مسبب آشنایی من و شما بود!
خدا عوض خیرشون بده که اینقدر دنبال کارهای خیر و خوشی اند!!
ماه رمضان یه شب از طاعت و عبادتشون گذشتن تا بانی خیر بشن!
مطمئنا اجرشون محفوظه!!.چون کار نیک و پسندیده ایه دوستان را گرد هم اوردن.!
ایشونم مثل همه بهم لطف دارن..شما هم همینطور.
انشالله تولد صدسالگی وبتون.
شب بخیر.یاعلی مدد

قاصدک عزیز !!!!عازم سفرم

بهار پیشاپیش مبارک

خواندمتان

و همینطور خاطره ی دکتر شریعتی روزگار و زمانه را ترسیم میکند

بسلامتی انشاالله.منم تبریک میگم.
میام خدمتتون..یاعلی مدد

چشم به راه تو...(شاپرک) سه‌شنبه 25 اسفند 1388 ساعت 11:42 http://shaparakekhial.blogfa.com

سلام بر عمو قاصدک عزیز...
سلامی از روی شرمندگی...
البته امیدوارم باور کنین که من میومدم به وبتون و همیشه مطالبتونو می خوندم اما نمیدونم چرا کافی نت خوابگاهمون رمز کامنتتونو نشون نمیداد و من با ناامیدی کامنتدونی و میبستم.حتی دفعه قبلم گفته بودم که از خونه یکی از دوستام واستون نظر گذاشته بودم...خلاصه میدونم که شما به بزرگواری خودتون کوچیکترا رو میبخشین
اما این هفته هم که اومدم خونمون هرلحظه تو این فکر بودم که بیام و بهتون سربزنم...اما چون مامانم اینا از کربلا اومدن سرمون شلوغ بود ونشد که بیام
آپتون خیلی زیبا بود...واقعا تو بکار بردن شکلکا استادینو اینکه خسته نباشید به خاطر خونه تکونی و کمک به خانواده
راستی...لطف کنید وتو پیونداتون اسم من و بجای غوغا بنویسین شاپرک.
براتون آرزوی موفقیت و سلامتی میکنم...
چشم به راهتون می مونم...
التماس دعا...یاعلی

اختیار دارین..چرا قبول نکنم.؟!..ممنون که اومدی..خدمت میرسم.
شاپرک؟؟؟!!!..پس برا اینکه اشتباه نگیرم مینویسم چشم براه شاپرک!

سمانه سه‌شنبه 25 اسفند 1388 ساعت 16:45

سلام به عمو قاصدک گرامی....

همینجوری داشتم رد میشدم گفتم یه سریم ازاین ورا بزنم و احوالات شما رو هم جویا شم....

ایشالله که همیشه خوب باشید و شاد و سرزنده...





مگه وب من بچه سر راهیه که سر راه دیدیدیش و دلت سوخت به حالش
ولی ممنون که یاد کردی..گرچه دوشب پیش اومدم سراغت ولی بازم وقت شد میام..اسیاب به نوبت!!!.زنده باشی..یاعلی مدد

کاژا سه‌شنبه 25 اسفند 1388 ساعت 18:24 http://www.physicsalfabet.blogfa.com

سلام دوست عزیز!
من اپم!
شرمنده!
منتظر نظر ارزشمندتون هستم!

بازم یا همون آپ دیروز منظورتونه؟؟!!!!!!!!!!!‌!
آخه من هنوز نتونستم نظرات ارزشمندم را به دیگران هم بگم!(خودشیفگی شدید)
چشم.میام ببینم این بار شعر کدام شاعری را بی ذکرنام آپ کردید تا سماجت به خرج بدم بازززززززززززززززززززززززززززززززززززز

ستایش سه‌شنبه 25 اسفند 1388 ساعت 19:03

سلام. حال شما؟ خوبین؟ من صبح اومدم همه مطلبتونو خوندم قسمت نظراتتونم باز کردم ولی نشد نظر بذارم احضارم کردن

زی زی گولو اصلا!‌اتفاقا به آقایونی که تو خونه کمک میکنن میشه گفت یه مرد واقعی اصلا این جور مردا رو باید بنشونی رو مبل یه شربت خنک بهشون بدی (البته بعد از اتمام کارها)
دستتون درد نکنه. به به! چقد در و دیوار قشنگ شده. مبارکه. انشاله به شادی و آحیل خوری
میگم بابایی عید نزدیکه عیدی ما که یادتون نمیره؟
اصلا من از عید و اینا فقط آجیل خوری و عیدی گرفتنشو دوس دارم

چه عجب ستایش خانوم ؟!!.
نمیدونم چرا هیشکی زین الدین زیدان را تحویل نگرفت اما همه حساس شدن به زی زی گولوووووووووو!!!!!
آره خب.اگه اون یه لیوان شربت را هم ندین که دیگه باید گفت مگه اسیر اوردید؟؟!!!.
عیدی؟؟.دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.!.خب از راه دور چه جوری آجیل و عیدی بدم؟!.تو این مجازستان کمترین خرج همون چهارتا گل و بلبله که همه با سیصد تا قلب و الهی بمیرم و بگردممممممممم نثار هم میکنن!
منم دارم چندتا گل و بلبل مخصوص عید سرقت میکنم.از سارقان عزیز هم مالخری پذیرفته میگردد!.

ستایش سه‌شنبه 25 اسفند 1388 ساعت 19:06

چهارشنبه سوری! آره اتفاقا اینجام بعضی از ایرونیا آتیش به پا میکنن ترقه می خرن چه سروصدایی ولی خوبیش اینه که با این جشن یه جورایی سنت قدیمی ایرانو میشناسن
ولی چقد دل آدم میسوزه واسه اونایی که دم عید آسیب میبینن
البته یه چجیزیا. نمی دونم! شاید چون تو ایران ترقه درست و حسابی نیست و به فروش نمیرسه جوونا مجبورن خودشون ترقه درست کنن که خوب خطر داره. والا همون ترقه ها رو شب سال نو اینجا و همه جای دنیا هم استفاده میکنن کسی نه کور میشه نه کچل

باور کن از دیشب تا همین الان که دارم جواب مینویسم همش یاد مناطق جنگی میفتم.شیشه پنجره مون چندبار آنچنان لرزید که گفتم الان میریزه پایین.!.اگه یه خارجی الان بیاد ایران اولین خبری که مخابره میکنه اینه:
پایتخت در محاصره کودتاگرانه پارتیزان.تهران در دود و آتش..اورژانس و آتش نشانی در آماده باش کامل!!.

ستایش سه‌شنبه 25 اسفند 1388 ساعت 19:10

نظرم پرید و نمیدونم کامنت قبلی چی نوشتم که پرید
این نوشته دکتر شریعتی رو دارم. کلا نوشته هاش قشنگه

خوب بنده رفع زحمت کنم بعدا دوباره خدمت میرسم. منزل تشریف دارین دیگه

خوش باشین

تا اونجا که من میدونم همش اومده مگر اینکه بغیر از بالایی ها بازم کامنت داده باشید..ممنون..بله .هستم.و در فکر آپ برا هر دو وبلاگم بعنوان آپ اخر سال. زنده باشی..یاعلی مدد

هستی(گلهای زندگی من) سه‌شنبه 25 اسفند 1388 ساعت 21:13

عمو قاصدک سلام
ببخشید اشتباه تایپی بود .۲۵ اسفند تولد یک سالگی وبلاگم بود.
یک ماه پیش یازده ماهه شد و الان یک ساله
ممنون از لطف شما که همیشه به من و مطالبم لطف داشتین.
بله درست یادمه جریان ختم قرآن بود که من گرفته بودم.هم خدا را شکر جریان اون کوچولو دارد ختم به خیر می شه.هم علی کوچولو و ختم قرآن مربوط به اون کوچولو و لطف خانم معلم باعث آشنایی من با شما شد
الهی که سالیان سال زنده و سلامت و شاد باشین عمو
همیشه حضورتون برای من ارزشمند بوده و هست
و الان بیش از همیشه به دعاهاتون نیاز دارم ممنونم عمو
انشاالله تولد صد سالگی وبلاگ عمو قاصدک با حضور خودتون جشن بگیریمش
ممنونم که تا الان همیشه بودید و امیدوارم باز هم باشید همیشه ممنونم

به هر حال چه فروردین و چه اسفند.تولد وبتون مبارک!!
اختیار دارین.وظیفه بود..محتاجیم به دعا..شب بخیر

کاژا سه‌شنبه 25 اسفند 1388 ساعت 23:22 http://www.physicsalfabet.blogfa.com

سلام قاصدک عزیز!
نه ! آپ جدیده!!!
به قول شاپرک جونم، بیش فعال شدم این روزای آخر سال!!!
شعر هم ننوشتم!!!

منتظرتونما!!!!

خب خدا را شکر که قبل از اومدنم خودتون دوباره اومدید.
آخه بازم مملکت کمی که اخبارش رو تلکس خبرگزاریها میره اینترنتم قطع میشه.امشب نتونستم جایی برم.همش گیر میکنه.
باور کنید فکر آپ آخر سال آدینه ها و قاصدک هم هستم.وقت کنم .خوبه..بااین وجود.چشم.دوباره سعی ام را میکنم

کاژا چهارشنبه 26 اسفند 1388 ساعت 22:37 http://www.physicsalfabet.blogfa.com

سلام دوست عزیز!
آخرین پستم رو در این سال آپ کردم!
منتظرتونم قاصدک عزیز![گل][گل]

ماشالله!!!!!!!!.هر روز آپ دارید پس تعطیلات عید میخواهید چکار کنید؟!
چشم..خدمت میرسم..سال نو هم مبارک

چشم به راه تو...(شاپرک) پنج‌شنبه 27 اسفند 1388 ساعت 01:01 http://shaparakekhial.blogfa.com

سلام بر قاصدک مهربون...
ممنون از حضورتون و الطافتون...
من که گفته بودم چرا دیر کامنت گذاشتم...اما همینکه شما اومدین خودش برام کافیه...دیگه دیر یا زودش فرقی نمی کنه...
اما این بیست روزی که خونه هستم زود به زود بهتون سر میزنم
بازم تشکر بابت تبریکاتی که مبذول داشتید...
شبی آروم و پرستاره براتون آرزومندم...
چشم به راهت....
یاعلی

خب منم خواستم دلیل غیبتم را گفته باشم.
ممنون از محبتتون.اما ازتعطیلاتتون بهتر استفاده کنید.خب نمیشه که تموم بیست روز را صرف دیدار ازقاصدک کنید!!
تشکر از آرزوی زیبات.زنده باشی و همیشه سلامت.یاعلی مدد

کاوسی پنج‌شنبه 27 اسفند 1388 ساعت 16:58

سلام بر قاصدک عزیز
چی شده اینقدر زی زی گولو و .. بابا چهار تا کاسه جای کوزه گذاشتن که اینقدر تو بوق و کرنا کردن که نداره اگه کمکی هم کردی برا خونه تکونی وظیفت بوده . تازه مگه یه جانباز ویلچری چکار می تونه تو خونه بکنه؟ شما کمتر و کسانی مثل من همیشه مدیون همسرانمون هستیم. باور کنید جانباز واقعی اونا هستند نه ما.( شوخی کردم یه وقت ناراحت نشید اگه بناست ناراحت بشید نظرم را تایید نکنید). موفق باشید.

آقای کاووسی عزیز.
خب آدما یه جایی بالاخره دارن برا درد دل کردن!!
من اینجا دو کلام دوراز چشم اهل بیت گفتم بابااا جدی نگیریدددددددد
تازشم..خب من بخاطر اینکه یاد تون بره زود آپ کردم.! نمیدونم چرا آپ جدید را ول کردید اومدید اینجا؟؟!!!.بازم ممنون دوست خوب من.زنده باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد