*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

باز باران

بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند 

گرفته کولبار زاد ره بر دوش 

فشرده چوبدست خیزران در مشت  

گهی پر گوی و گه خاموش 

در آن مهگون فضای خلوت افشانگیشان راه می پویند 

ما هم راه خود را می کنیم آغاز  

کامنتها زیادشد و دوستان گرفتار؛  که باباااا کامنتهات بالا نمیاد نمیخوای آپ کنی؟! 

اول خواستم مثل قبل سکوت کنم! بعد یادم اومد هروقت پُـر بودم از گفته ها و 

 ناگفته هایی که نگفتنش بهتر از گفتنه گریزی زدم به باران !.چرا که : 

باران همه گیر است و نشانه الطاف بیکران حضرت حق

بزن بارون  بزن خیسم کن  آبم کن  تـَرم کن 

کمک کن تازه بارون من غریبم   پرپرم کن 

من از مکتب سراغ قبله عشقو گرفتم 

تو اینجا تا ابد از عشق مردن رو بنا کن 

بزن آتیش به جونم   شعله کن  خاکسترّم کن 

بذار سر روی دوشم سایه تو تاج سرم کن   

 

 بارون را همیشه دوست داشتم و دارم.!.  

چون زیربارون سخت میشه تشخیص داد  شبنمی که  روی صورت رهگذری نشسته؛ 

 ناشی از رحمت الهی ست  یا  غم یار رد پایی را بر رخسارش بیادگار گذاشته؟!! 

شعر باران من اینجا گم شد
آه
جای تـَر او خالی ماند
شعر باران من ؛
آن اوج عزیز که غم غربت من ویران کرد
شعر باران من ؛
ای شعر دلم ؛
تا تو رفتی دل من پر زده است 

لیک این صفحه بدون تو سفید و خالی 

 می نگارم در آن من ؛ کنون
تا غم نیستنت حس نشود
رفتی و حس قشنگ باران من
هنوز و هر روز در دل خود دارم
حس زیبای طراوت ؛ شادی
حس عشقی زیبا که تو باران ؛ تو به من می دادی.
قصه کوته کردم 

 باز باران آمد
از هوا یا  ز دو چشم خیسم؟ 

نیک بنگر چه تفاوت دارد؟!. 

 

تو هیئت ماهیانه ی فامیلی! سخنران خیلی حرف زد!  

اما جمله ای گفت که به دلم نشست و این جور تعبیرش کردم: 

باران نه.!. هرقطره ی باران را فرشته ای از جانب خدا مشایعت میکند تا رسیدن  به

سر منزل مقصود.منزلگاهش میتونه صورت و دل ما باشه یا شوره زاری در دل کویر

پ ن:

  

کجای این شب ِ تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟!!!

 

زنده باشید و سلامت تا بعد یاعلی مدد

نظرات 65 + ارسال نظر
سمانه یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 05:06 http://tabasom66.blogfa.com/

سلام

باز باران؟!!!

بعدا میام..فعلا.اوللللللللللللللللللللللل

بله بازم باران.البته این بار شعرم اینجا گم شد!!!
باشه برا بعد..یاعلی مدد

عباسی یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 06:02

با سلام
نوشته های شما همیشه به دل میشینه

بزن باران به یاد هر چه خوبی

به یاد خوبی و شب زنده داری

بزن باران به یاد انهمه حرف نگفته

بزن باران به یاد انهمه دلهای خسته

بزن باران که بغض غم اسیر است

بزن باران که دلهامان صغیر است

بزن باران که غم بر چهره دارم

که از عشقش دلی صد چاک دارم

بزن باران که اشکم را نهفته می کنی تو

بزن باران که تنها همدمم تنها تویی تو

بزن باران که دل در سینه م نیست

بزن باران که اشکم همچو آهی ست

نزن باران که می اری به یادم

تمام غصه و غم هر چه دارم

بزن باران که یاران خواهد امد

دم صبحی نگارم خواهد امد

نظر لطف شماست اقای عباسی عزیز
خوشحالم که این پست باعث جمع آوری اشعار زیبای بارانی شد

سارا یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 06:09 http://rooshanayee.blogfa.com

سلام عمو جون

صدای چیک چیکه بارون,از چشای خیسه ابرا
رو زمین سرد و خاکی میپیچه تو گوش دنیا

هر نفس دلم میلرزه,غصّه دارم غمِ بارون
میگیره سکوت و از من صدای غر غرِ ناودون

بارون انگار تا همیشه روز و شب میخواد بباره
آی خدای آسمونا,جز تو کی هوامو داره

وقتی بارون پشت شیشه,میکوبه دلم میگیره
با غرور سرد و خیسش تنهایی هامو میگیره

کاره خورشید انتظاره,پشت ابرا گله داره
بعد بارون واسه دنیا نور امیدو بیاره

با عرض شرمندگی شاعرش را نمی شناسم
اما مطلب بارانی خیلی زیبایی نوشتی عمو خیلی استفاده کردم ممنون و منم خواستم یک مناسبتی با مطلب داشته باشه حرف هام

صبح بخیر......

سارا خانم عزیز.از شماهم ممنون..شرمندگی نداره.خب منم اسم شاعر این شعر را نمیدونستم چیزی ننوشتم زیرش..ایام بکام

مهاجر یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 07:01



کاش بارانی ببارد قلبها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر کند


قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند

بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را
شاخه های خشک بی بار دعا را تر کند


مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند

چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران که می بارد شما را تر کند

تشکر بابت ارسال شعر زیبای بارانی تون..روز و روزگارتون بخیر

قاصدک یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 07:30 http://m-ghasedak.blogfa.com/

سلام قاصدک عزیزم.خوبی؟
چه آپ زیبایی بود! منم بارونو خیلی خیلی دوست دارم. درسته که هروقت می خواد بارون بیاد هوا ابری و دلگیر میشه ، ولی من عاشق اون هوام! انگار غمش به دل میشینه!

پایان قسمت اول...! ؛-)

اختیار دارید.ممنون از حسن نظر و حضور مداومت.
تنها صحنه غم انگیز باران همون گرفتگی اسمونه!!.تشکر هم بابت قسمت دوم..زنده باشی.حتما خدمت میرسم اولین فرصت

ساغر یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 09:42

نمیدونم با چه زبونی ازتون تشکر کنم عموجون
شرمنده کردین...کاش بتونم محبتهاتون جبران کنم
آپ زیبا وخاطره انگیزی بود!!!

نیازی به تشکر نیست.هرچه بود وظیفه بود ولاغیر! خوشحالم مورد اقبالت واقع شد.زنده باشی

ساغر یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 09:56

سلام عموجان...خوبین؟؟
واقعا نمیدونم چی بگم...فقط میگم ممنونم وقدرتون رو میدونم...

باران...
آره سوژه ی خوبیه چون باران هم گفتنیهاش کم نیست..وقتی بارون میاد وقتی چشمای آسمون نمناکه آسمون داره به پهنای صورت آبی وغم گرفته ی خودش اشک میریزه...این آسمون اینقدر پاکه که با گریستنش دلهامونو جلا میده...اینقدر دوست داشتنیه که حتی بوی اشکش دلنشینه...بوی خاکی که با این اشکها زنده میشه وزنده میکنه...نمیدونم...ولی همیشه این حس با من بوده وهست که بارون زیباست حتی اگه من تو دلم بزرگترین غمهای دنیارو داشته باشم...بارون زیباست حتی وقتی من عزیزی رو تویه روز بارونی از دست داده باشم ...بارون زیباست حتی اونوقتی که با هر قطره ش اشک مریزم وپهنای آسمون میشه همراز دلم وخاک نمناکش تکیه گاهم..
وقتی بارون بیاد من بی اختیار زیر بارون میرم تا بارون زده بشم..آره بارون زدگی رو دوست دارم چون اونوقت میتونم بغض سالها رو گریه کنم...میتونم دستامو بازکنم تا رطوبتش به وجودم نفوذ کنه تا همونقدر که سهم مزار عزیزمه تن منم بارون زده بشه...همونقدر که سنگ اون خیس میشه ومن کنارش نیستم...
من بارون ودوست دارم چون خاطرات خوب وبدم تو بارون شکل گرفته...بارون رو دوست دارم چون حداقل کارش اینه که همیشه خاطره هامو زنده نگه میداره...
بزن...بزن بارون...بزن خیسم کن آبم کن ترم کن...
من هرشب با شنیدن این شعر آرامش میگیرم
ممنون عمو جان آپتون حرف نداشت...مثل همیشه...
تک وخوندنی..

منم خوشحالم که از رهگذر وب نویسی دوستان خوبی نصیبم شده.قدر همه تون را میدونم.امید که لایق این همه لطف باشم.
مطمئناْ اون عزیز سفرکرده هم همیشه شاهدو ناظر این همه عشق و محبت و علاقه شما هست..میعادگاه خوبی را انتخاب کردی برای دیدارش..زیر بارون و بی چتر..بزن بارون.بزن خیسم کن.آبم کن..ترم کن
واقعا که باید به این عشق پاکی که داری آفرین گفت
خدا رحمت کنه عزیزتون را..
بازم ممنون از توجه و لطفت..یاعلی مدد

ساغر یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 10:01

داستانیست زیستن زیر باران
سقف خانه آسمان
دیواری برای تکیه نیست
هیچ چشمی برایت زنده نیست
هیچ چیز ساکت وهیچ کس آواره نیست
جز دلت!!
جز تمام قطره های بی کسی که خجل میبوسند گونه های خیس باران خورده را
وچه زیباست درک دل
درک ابر در فوت نگاه
درک حرفهایی که فقط قطره اند قطره
بازهم مینگرم دیوار شیشه ای پلکم را
حسرت شبنم ها ارتفاع بارش است
آسمان شب وروز باریده ام
ارتفاع ام کوچک است!!!

سارا یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 10:27 http://rooshanayee.blogfa.com

سلام عموی مهربان
منم بارون را دوست دارم خیلی زیاد البته جرات نکردم بدون چتر زیرش راه بروم تا الان البته این شعری را که نوشتم با حرف های الانم فرق دارد . آخه هر چی مضمون بارون داشت که خوب بود را خودت استفاده کرده بودی ........
منم چاره ای نداشتم جز این شعر که به باران هم مربوط باشد
البته یادم اومد یک بار همین تازگی ها چون چتر همراهم نبود زیر باران رفتم شب هم بود خیلی زیبا بود و به یاد ماندنی
بارون خیلی زیبا است خیلی
یکی باران یکی برف خیلی لذت بخشه

سارا خانوم گرامی..مهم اینه که همه باران را بخاطر رحمت الهی دوست دارن و قدر میدونن.حتما که نباید بی چتر بری.!.مواظب سلامتیت باش..زنده باشی.یاعلی مدد

فاطمه یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 11:05

سلام بابایی خوبین؟

چند مدتیه یه گریزی دارید به بارون میزنیدتو این حال وهوای بهاری!

البته اگه با یه نفر زیر بارون راه بری لذتش بیشتره!

اتفاقا چندوقتیه غافل شدم از بارون..اون اپ قبلی را بمناسبت سالگرد برادرم نوشتم که بارون هم داشت میومد.اما این بار منظور و مقصود.خوده بارون بود..بستگی داره اون همراه و همگامت کی باشه تا لذت بخش باشه باهاش زیربارون قدم بزنی!!

فاطمه یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 11:07

ولی بعضی وقتا بارش بارون بر روی صورت میتونه تمام غمارو از یاد ببره یا برعکسش خاطره انگیزه باشه!

یه قطره بارون من بین اینهمه ادم گم شده!همیشه عاشق هوای ابری وبارونیم مخصوصا تو دل یه جای دنج واروم یدور از هیاهو وقیل وقال!!

آره خب..بارون برا هرکی یه تجسمی داره و تصویری را تداعی میکنه
آی گفتی..!.یه جای دنج.دور از اغیار!!

فاطمه یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 11:09

عکساتون خیلی قشنگ وزیباست!اینجا رو بکل عوض کرده!

کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را؟

اصلا میخواستم بجای این دلنوشته.همین شعر را آپ کنم.اما بنا به دلایلی منصرف شدم.ولی یه بار بالاخره میذارمش.هم اینو و هم اون یکی شعر اخوان را.!.خانه ام آتش گرفته ست.خفته اند این مهربان همسایگانم.صبح از من مانده مشتی خاکستر

سلیمون یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 11:12

سام علیک مرشد
شرمنده میبینم که ریفیق نیمه راه شوتم برات راسیتش گاو داری اینگاری ابله گاوی گرفتم بس که تو زمین کشاورزی پرسه زدم
خو میبینم که مشتی اپ و رفته تو کارش و یه صفای به کامنت دونی داده باع ایول دمت گرم مشتی خو می گوفتی با برو بچ زیر گذر پی شرت می گشتیم نه جدا دمت گرم با این که بارون پاک میکونه کینه ها رو ولی من برف بیشتر دوس دارم اخه دیگه یخ می کونه قلبها شکس رو ا این تصویر شب هایم بارانیست خوشم اومت میشه بدیش یه عسک باش بندازیمخو مرشد ببخشد که پراکند گویی می کونم اخه اصلا میزون نیستم حالا نیایی بگی ... دوعا کون زوتر میزون شم که با این حالم اصلا حال نمی کونم
بازم دمت گرم که با تمام مشغله ای که داری اپ میری تو کارش ا همینجا بت خسه نباشید میگم و اعلام نوچگی می کونم الان کاملا سر گیجه دارم ودرست نمی تونم حرف بزنم سالار فعلا معذور بدار تا یه نمه بیتر شم و بیام درس برات کامنت بزارم علی الحساب اینو قبول کون دیگه
خو برم که داره حالم بد میشه
خداوندگارا : بر پا دار این عزیز را که لایق بهترینهای زمین و اسمانت است و ملک را گوش به فرمانش کن که برای همه بهترین ها رو خواستار است. امین
زت زیاد

نه باباااا.داش سلیمون و نیمه راه؟!!
بلا دوره مشتی..خب دارندگی و بر ازندگی..دامدار نمونه شدن اینا را هم داره!!!!.پی شعر من میگشتی؟؟؟مال من نبودکه.منظورم از این شعر فقط قسمت آخرش بود.با مطلبم هماهنگ بود.!
بله داش سلیمون..بی تو تمام شبهایم بارانی ست!!
همیشه این دعاهای آخر و شبانگاهیت را دوست داشتم و همیشه هم لطف داشتی به ما..بازم ممنون.غمت کم و شادیهات فزاینده.یاعلی مدد

ستاره یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 11:34

سلام قاصدک عزیز

خوشحالیم که بلاخره صدای اعتراضات را شنیدید و خودتان را به نشنیدن نزدید.جای شکرش هزاران بار

کاش دیگران !!!!!! هم پنبه ها را از توی گوشهایشان بیرون می کشیدند.

دیشب اصلا نت نیومدم و از خبرنامه ..... باخبر شدم.
فعلا این را نوشتم فی البداهه تا دقیقه ی نود نشوم اما دوباره برمیگردم و قبل و بعد از ناهارش هم معلوم نیست

اما من هم از بارون نوشتنت را تبریک میگویم و ........
روزهامون ابری .......
چشامون بارونی .......
جنبش سبزمان برقرار .......

آره خب.قاصدک انتقاد پذیره.!.اخه خودمو گذاشتم جای دوستان و کامنت دونی را زدم دیدم دیر بالا میاد.برا همین دست بکار آپ جدید شدم
و میدونستم که شما از دو تا آپ من خوشتون میاد همیشه.اول باران
بعد هم کبوتر و پرنده ها.!.یادتونه که؟! چترهامونو باز نکنیم!!!!

فاطمه یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 11:58



...

وای ، باران

باران،

شیشه پنجره را باران شست .

از دل من اما

- چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟

آسمان سربی رنگ

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ .

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران

باران

پر مرغان نگاهم را شست .

آهان..حالا متوجه دی کدوم آپ را میگم..همینو نوشتم آپ بارونی قبل.
فاطمه خانوم.امشب خیلی سعی کردم کامنت بدم.اما وبت را خودت میدونی چکارش کردی و بس!!!.
فردا میالم پیشت..خوش باشی..یاعلی مدد

سمانه یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 13:02

سلام مجدد به عمو قاصدک عزیز.....

آخ از بارون نوشتید .. بارون همیشه این ترانرو تو ذهنم تداعی میکنه...یکی از پستای وبلاگ قبلیمم بود ...

ببار ای نم نم باران
زمین خشک را تر کن
سرود زندگی سر کن
دلم تنگه... دلم تنگه..

جواب سمانه خانوم را به نیابت همه نوشتم تا شب بیام و بقیه را بنویسم
البته اینم بگم که چون کامنتها زیادمیشه و مایه دردسر پس ازاین به بعد:
فقط جوابهای اورژانسی را میدم! ولاغیر!!!

سمانه یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 13:02

راستی عمو پی نوشتتون اصلا معلوم نیست .. نمیتونم بخونمش

پی نوشت؟؟؟!!! نمیبینیش به این گندگی؟؟!!!
همونه که دوطرفش فلش داره!!
شاید ازبس چپ و راست میره و یه جا وا نمیایسته نمیتونی ببینیش!!!!

مریم یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 17:26 http://raze-nahan.blogfa.com/

سلام قاصدک عزیز

حتما این آیه رو خوندید :
“ان الله لایغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء” نساء/ 116خدا شرک را نمی آمرزد و آنچه پایین تر از شرک است برای هر کس که بخواهد می بخشد .

در تفسیر آیه گفته شده که برای مغفرت گناهان ، فرد باید قابلیت داشته باشه تا خداوند رحمت و مغفرتش رو شامل حالش کنه . کافر قابلیت رحمت رو نداره ، وجودش مثل شوره زاریه که باران به جای گل ، در اون بوته های خار پدید میاد!

سعدی همین معنی رو به نظم درآورده :

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس .

ممنون از آپ بارانی تون .

از دیروز تا الان دوسه بار اومدم جواب بنویسم برا این کامنت هی گمش میکنم!!!.
خانوم معلم عزیز.به نظر میاد اینی که شما گفتید با اونی که من منظورم بود و نوشتم کمی فرق داره.!.من گفتم بارونه رحمت الهی بر سر همه جاریه.الانم میگم کافر و مسلمونم نداره.باران برهمگان یکسان میباره حالا این دیگه دست خود ماست که چطور از این رحمت واسعه بهره برداری کنیم.به هرحال.ممنون از حسن نظر و توجه تون.زنده باشید

پرسه ای در سکوت یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 19:50

سلام همیشه بارون یه حس تازه به آدم می ده عین غسل کردن که زمین و غسل می ده

چه برداشت زیبایی.!.غسل زمین..ممنون از حسن نظرتون

سمانه یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 20:24

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم.

من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم

اگه گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمیارم

اگه تشنه تو خورشیدم به سایه تن نمی کارم

من اون دردم که هر جایی پی مرحم نمی گرده

چه غم دارم اگر دنیا به کام من نمی چرخه

من اون عشقم که با هرکس سر سفره نمی شینه

من اون شوقم که اشکامو به جز محرم نمی بینه

اگه من ساقه ی خشکم به دریا دل نمی بندم

اگه بارون پربارم به صحرا دل نمی بندم

خوش به حال اون گلبرگ مغرور.....

سمانه خانوم.دستت درد نکنه..وقت نداشتم دنبال ادامه این شعر بگردم
به خودتم گفتم که خیلی خوشحالم کردی..ممنون

SPALB یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 20:50 http://rahgozareemroz.blogfa.com/

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام دوست گل
(اخیش نفسم بند اومد)
خوبی؟
ممنون ما هم بهتریم

بااجازتون امروز اینا اپیدیم
حتما بیای وگر نه میدم بچه ها وبت رو سر .....................
...................
..................
آباد کنند[
حتما بیایی ها
باشه؟
وگرنه اینجوری میشم ها

بعدشم لطفا ازین نظرای (ممنونه و خوبه و موفق باشی و ............) این چیزا ندیهاااا
فقط نظرات خوب خوب و یکمکی هم انتقادات سازنده

میبینمت..........

Ѽ SPALB Ѽ

مثلا الان خودت نظر گذاشتی برا آپم؟؟!!!!

alnilam یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 21:08

سلام پدرررررررررررر الهی قربون قدماتون برم که روی تخم چشای منه!
بابایی الانم هستم اما دلم هست خودم خوب چیکار کنم خیلی نمیرسم شما خودتون هستید دلتون نیست!
خوبید؟! بابایی باقالی چیه شیوید کدممه الهی دشمنت بره لای باقالیا!
بابایی دیگه هیشکی حال و هوای قدیم رو نداره همه چیز گرفتس حال شمام که انگاری خیلی گرفتست بارون و دل و غمو...ای بابا!
راستی اگه بخواد خدا سه شنبه عازم مشهدم دعا کنید بشه ما این صبور خانم قربونش برم رو ببینیم که مردیم از هجران!
دیگه...حال محمد هم خوبه درگیر اون پایان نامه کوفتیشه شعیب هم که درگیره آش خوری!!(گفتم ساید بخواید حال بچه هارو بدونید!!)
همین! فکر کنم!
به برادر زادتونم..!
هیچی!
ببینم این _((ممنون)) این پایین منو کشته!‌شوما از ما ممنونید یا ما از شما؟! یا هردو از هم یا...
تا بعد
یاعلی

ببینم..خودت کم میای چرا بقیه را هم قاطی بحثت میکنی؟؟
اینکه میگی بابایی دیگه هیشکی حال و هوای قدیم رو نداره !!!
نخیرم..اگه فرصت کردی و دلت و خودت باهم اومدید! نیم نگاهی بکنی میبینی همه هستن الا ته تغاری!!
من دلم باهات نبوده؟؟!!!دستت درد نکنه..
برو زیارت شاید اونجا دیگه حتما دلت باهاته و ...هیچی
فقط لطفا دعا فراموش نشود پیلیز.!
خان داداشاتونم به هکذا.خیلی وقته نمیان و نمیرم!.زنده باشن.
حالشون را وقتی میپرسم که بپرسند.! .فقط همین!
باز که رفتی دور و بر سیم خار دار؟!!.سر به دار و تن به خار که یادته؟؟!!
البته که ممنون ته تغاری عزیز هستیم.شما هم ممنونید که فرصت طرح نظرات براتون گذاشتم!! حالا شما نظر نمیذاری برا پستم امریست جدا.!
زنده باشی و سلامت..التماس دعا..یاعلی مدد

SPALB یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 ساعت 21:14 http://rahgozareemroz.blogfa.com/

ممنون که سرزدی
ولی خب چی بگم من
از عشق و عاشقی نه شعر و شاعری
هیچی سرمون نمیشه
اما بذار دروغ نگم
شعرات روخوندم
اگه باور نمیکنی میخوای همشون رو از حفظ بخونم
خب چیکار کنم لبیجیه من
منم اینطوریم دیگه
اخلاقا فرق میکنه
ولی همین حضورتون مارو بس..........

آخه کامنت اولتون هم که بار اول بود میومدی فقط نوشتی که چقدر شلوغه اینجا..منتظرم..زود بیا!!!!
اگه شما به این راضی هستید.ما را نیز هم بس.!!

محمد مهدی دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 08:42 http://http://sobhe14.blogfa.com/

سلام
زندگیمان همیشه بارانی باد. باران عشق و صفا، باران صلح و دوستی، باران لزف و محبت و بارانی از نعمت الهی
موفق و سبز و سربلند باشید.

انشاالله تموم اینا که گفتی محقق بشه جناب سامع عزیز
زنده و سلامت باشی

محمد مهدی دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 08:44 http://http://sobhe14.blogfa.com/

سلام مجدد
راستی بازم از تصاویر و هنر شما لذت بردم. مخصوصا اون بارش باران رو گل

اختیار دارین..نظر لطف شماست..ممنون.

ما فی ها دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 08:49

اقای قاصدک خوبم سلام
ای بابا حالا دو دقیقه دیگه می نویسید من خوب نیستم
این شکسته بندی شما هم شده ...
ولش کن
اقای قاصدک بسیار گرامی سلام
این بهتره !
حالا از کجا معلوم بود من حاجی نیستم !!
در مورد اینکه چرا اینقدر خسته بودم ؟؟
یه شعر از مرحوم سهراب امین پور می نویسم دیگه تو خود حدیث مفصل بخوان:
در عهد پادشاه خطا بخش عیب پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش
یا علی..

نخیر.فقط میگم حاجی نیستم!!.
اتفاقا میدونستم همینو میای میگی اما اون تک بیت مخاطبش عام بود نه خاص!!!.یه بار اینجا نوشتم :
گفته ام صدبارکه حاجی نیستم ..چونکه تو نیستی منم پس نیستم!!
بله..همون جا هم متوجه شدم..کنایه ای بود به کامنتهای گذری تون!!
ممنون از حسن توجهت..یاعلی مدد

ما فی ها دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 08:55

سلام مجدد
فکر کردید دوباره یادم رفت در مورد پستتون نظر بدم!
نه نه
مافی یه اشتباه رو دوبار نمی کنه!!
باران
دیروز امدم پستتون رو خوندم
نمی دونستم چی باید می گفتم
قشنگترین هدیه دنیاست!
منتها کاش بعضی وقتها از اسمون ستاره می بارید
کاش ...
گاه باران همه دغدغه اش باران نیست!
بارون و خیلی دوست دارم ...

تشکر از حضور مجددتون.
اما ستاره ها نزدیکتر که میشن دیگه اون قشنگی را ندارن هااا.
هی که نزدیک میشن میبینی یه توده سنگ آتشین داره میاد سمتت
اونوقت بازم میگی ای کاش ستاره بباره؟!!.
پس همون بارون بهتره...ببار بارون.. ببار بر این شوره زار !!!

پرسه ای در سکوت دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 11:14


بیا ساقی آن می که جام آفرید

به من ده که جان جامه بر تن درید

کجا تن کشد بار هنگامه اش

که او جان ِ جان است و جان جامه اش

بیا ساقی آن می که خونِ حیات

ازو شد روان در رگِ کاینات

به من ده که خورشیدِ رخشان شوم

ز گنج ِ نهان گوهر افشان شوم

بده ساقی آن می که جانِ بهار

ازو جرعه ای خورد و شد پر نگار

به مستی شبی در گلستان بخفت

سَحر رنگ و بو گشت و در گُل شکفت . . .



ممنون از نظر لطف و ارسال ساقی نامه زیبا تون!.زنده باشید.یاعلی مدد

alnilam دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 11:16

سلام! خوبید؟
نه بابایی خدایی یادتونه تا چندماه پیش جدای بحث انتخابات چقدر بهتر بود همه یه جور دیگه بودن اره منم کمتر میام ولی کلا...نمیدونم خلاصه رفقای ما که همه...!
آره یادمه سر به دارو تن...اما هیچ ربطی نداره سیم خارداره دور شماش تن بقیه بهش گیرمیکنه اگه بیان نزدیک این آبجی فاطمه مثکه....
خصوصیارو هم در اولین فرصت ج میدم!
درضمن پدر اومدن من ربطی به اومدن شما نداشت من هروقت بیام بلاگ میام سر میزنم اینو مطمئن باشید
برمیگردم
فعلا

صبحت بخیر ..ممنون..ولی من هنوزم میگم که فقط شما کم میای از اون جمع قبل از انتخابات.پس لطفا دنبال شریک جرم نگرد!!!
آبجی فاطمه تون را نمیدونم چی شده.زده وبش را کن فیکون کرده!!!
از دیشب چندبار رفتم اما اصلا چیزی عیان نگردد هرگز.!!
شمالطف داری.جز تشکر چکاری ازدستم برمیاد؟شرمنده میکنی.ممنون

a دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 11:19

راستی درباره ممنون بودنه! بله واقعا ممنونیم که اجازه حرف زدن به ما میدید و مستبد نیستید واینا! درباره پست چی باید میگفتم؟ من نمیتونم یه چیزی رو صدبار کش بدم واسه همینم از کلش فقط گفتم چرا بارونی که توی خودش مضامینی بس شگرف داشت!!

منو استبداد؟!!.استغفرالله.!.
شما از هفت دولت که نه.چون قبلا هفتاشو بخشیدم!! از بقیه ش آزادی در مورد نظر برا پست دادن و ندادن! خوبه؟!!.یه ته تغاری که بیشتر نداریم
اونم با این مضامین بس شگرفش!!!

پرسه ای در سکوت دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 11:19

سلام خوبید اوضاع خوبه ؟ چه می کنی با باران ؟!!!
وسلام به همه ی دوستای خوب وصمیمیت ببخش تند تند می یام ندادازیمون بیرون حالا قول می دم کمتر بیام فعلا بای

خیلی ممنون..شما خوبی؟؟
اتفاقا کم کم بیای میندازیم بیرون!.اینجا همه تندتند میان چون خودم تندتند میرم~.پس قول نده که مطمئنم بدقول میشی!!.زنده باشی.

ما فی ها دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 11:51

اقا قاصدک بسیار گرامی و عزیز
سلام
اختیار دارید
ما که قبلا با هم چای خورده بودیم
شما پولشو حساب نکردید؟؟
حالا جماعت خیال برشون می داره منزل هم ...
به خدا من این اقا قاصدک رو ندیدم
جون مامانم ندیدم
می خوای دسته جمعی بریم امام رضا قسم بخورم!!
یه پارتی بازی می کنید!!
هر وقت برای لیست کسایی که بهتون می گن حاج اقا ثبت نام می کنید اسم ما هم بنویسید!!
اینقده دوست دارم می گم
اقای ... اقا سلام!

اختیار دارین.خب من گفتم بدونید و باور کنید اونقدرها هم بی ادب نیستم تا یکی اومد زود باهاش صمیمی بشم و مزاح کنم.!
اما یادمه شما تعارف چایی کردید.پولشو من بدم؟!!٬!
نخیر..حاجی نیستم.حتی اگر صمیمی باشید چون گفتم که: لااقل دوستان جدید را میتونم منع شون بکنم از ورود به این حوزه!.
سر چشمه شاید گرفتن به بیل..چو پر شد نشاید گرفتن به پیل!!
پس حاجی خودتونید.تمام...آقای چی؟؟؟؟.!!!!!!!!!!.از ما سلام.

پرسه ای در سکوت دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 13:00


بازم سلام می گم این دخترتون چرا وبلاگش اینجوری شده ولی من زیاد نمی بینم که شما بیای ها از اونجایی که من تند تند آپ می کنم انتظاری ندارم همیشه باشید ولی یه مدت می رم وقت می کنید خوب بخونبد من هی دوست دارم بیام بنویسم تا شما زیر جواب بدید

والله نمیدونم منم.فقط اینو فهمیدم خواسته قالب عوض کنه اینطوری شده!!.اتین فاطمه خانوم هفته ای یه قالب میذاره!!!
خب من معمولا شبها میرم وبگردی.چشم حتما خدمت میرسم.
البته خب شما تندتندآپ میکنید وگرنه من اومدم که!! بازم میام.

فاطمه دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 17:35

سلام بابایی...
خوبی؟شرمنده دیشب گفتم یه قالب بذارم اصلا نمیدونم چی شد خودمم هاج وواج موندم!یه لحظه گفتم بزنم حذفش کنم دلم نیومد اینهمه نوشته وشعرهای بسیار بسیار زیبام!

الانه باهاش ور رفتم درستش کردم مثل اینکه دنیا رو بهم دادن

بازم عذر میخوام از همگی میبینم خیلیل رو نگرون کردم!!!خوب من چشم وچراغ نتم اگه نباشم یه جای کار میلنگه!!

کاوسی دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 18:44 http://mighat61.blogfa.com

سلام بر قاصدک عزیز
خدا قوت
الحمدالله امسال خداوند بزرگ باران رحمتش را بر ما بندگان عاصی نازل کرد. ما جانبازان نخاعی گردنی بیشتر از همه شکر این بارش و این طراوت را می کنیم چون به محض امدن گرما تنفس امثال ما با مشکلات فراوانی روبروست. شادباشید.

کاژا دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 18:54 http://www.physicsalfabet.blogfa.com

سلام قاصدک عزیز
نمی دونم که چرا مدتیه که تصمیم به سکوت گرفتین.
نمی دونم چه اتفاقی ممکنه برای شما که اسوه ی رشادت و صبر هستین، افتاده باشه که این طور دل شکسته هستین،
اما مطمئن هستم که این هم آزمایشیه از جانب حضرت دوست و شما حتماً سربلند از بوته ی آزمایش بیرون خواهید امد ، مثل همیشه .
وقتی حرف از دلتنگی و باران می زنید، یعنی یه دوست خوب ناراحته، دلم عجیب می گیره و بعد از پنجره ی اتاقم به بارون بهاری شهرم خیره میشم و فکر می کنم که شاید آسمون هم دلش گرفته .
دل گرفتگی آسمون رو به اشکای خدا نسبت میدم و با خودم میگم، چه کردیم که چشم خدا هم برای ما می باره .
اما
من امروز خیلی شادم. بارون می باره، اما من خوشحالم! همیشه بارون حس و حال خوبی بهم میده و ....!! بقیه ی دلایل شادیم هم ...!!!!!
بگذریم .
قاصدک عزیز
نمی دونم چطور حرفام رو بزنم، ( الان با خودتون می گین که این همه حرف زدی و تازه می گی که چطور؟؟)، اما بدونین که برام مثل یه دوست خیلی محترم، قابل احترامین و اگر دعاهای من جایی بره، همیشه آرزو می کنم که شاد باشین .
نه این که هیچ وقت غم نداشته باشین! نه!!
اتفاقا گاهی غم لازمه تا آدمی به خودش بیاد، ولی امیدوارم که دوره ی زمانی غم هاتون کوتاه و زمان شادیاتون طولانی باشه .
یه کم دیرتر میام و دوباره بهتون سر می زنم .

فاطمه۱ دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 20:12 http://ghasedakekhial.blogfa.com

سلام قاصدک خوش خبر

چه خوبه که هوای اینجا بارونیه

من بارونو خیلی دوست دارم چه نم نمک بیاد چه ...

مهم اینه که وقتی بارون میاد خیلی به یاد خدا میفتم و به

زیبایی های آفرینش فکر می کنم و ...

خلاصه اینکه کلی فکر خوب درمورد خدا

راستی اون عکس گل بارون زده خیلی خوشگل بود ازش

خوشم اومد

تا بعد...یا علی مدد

ستایش دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 20:43

سلام. حال شما؟ دیدین اومدم باز بگین ستایش بده ستایش به این خوبی اصلا همه به من افتخار میکنن بس که من گلم ماهم ماه
(اصلانم خودشیفته نشدم )


والا باور بفرمایید من دیروز اومدم اصلا این آپتون نبود نمیدونم. شایدم لود نشده یا...سر در نمیارم ولی اینجانب به هر حال ندیدم با عرض شرمندگی البته. ولی حالا برویم بخوانیم

اره خب..ذوق هم داره.وقتی ماهی یه بار بیای منم باشم اینجوری میشم!!!..ولی باورکن دیروز همه دیدن اپم را.شما هم ساعت ۱۰ اومدی توپست قبلی کامنت گذاشتی درحالیکه من نصفه شب اپ کردم
اصلا بی خیال..برو بخوان تا بعد!!!

ستایش دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 20:47

قضیه همون باز باران با ترانه اس. اتفاقا اینجا باران ملایمی اومد دیشب.
بارون که میاد زمین شسته میشه. کاش آدما بدون چتر برن زیر بارون شاید تمیز شدن

چه تعبیر زیبا و قابل تعمقی؟!!.خدا کنه تمیز بشیم!!

ستایش دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 20:51

نیک بنگر چه تفاوت دارد

لذت بردم از خوندنش.

خوش باشین.

هیچ تفاوتی ندارد.!.خوش باشی و سلامت.یاعلی مدد

شـــــــهریار دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 22:42 http://shar00.blogfa.com

سلام دوست خودم قاصدک گلم :

متاسفانه که با برخورد دیگران نمیتونم مثل سابق خودمونی رفتار کنم ./
مثل اینکه کلمه حا... گفتن من به یاد اون زمانها داستانی شده برای خودش ./ بگذریم گله ای بود ازت و اینکه امروز دوشنبه و پست من حقیر اوایل صبح شنبه و هنوز سایتون رو سر ما نیومد.
ولی ...............

باران بهاری ..... یه بهار پشت زمستون و خزونه می دونم خدای ما که مهربونه ... گل اومد بهار اومد تو دشت و صحرا ... عاشق صحراییم بی نصیب و تنها" ...

آقا شهریار عزیز..خب مگه من به شما ایرادی گرفتم.اون یه مزاح بود و البته با دیگران..شما را همیشه استثنا قائل شدم.
اما اینو حق داری..همین الان جهت عذر تقصر و اظهارشرمندگی خدمت میرسم..ممنون از حسن نظرت بخاطر نوشته های بی رمقم.یاعلی مدد

نبض شقایق دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 23:25

باران بند آمده مثل نگاه تو از دل من

ای کاش نه باران بند می آمد نه نگاه تو از دل من.............

مهاجر سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1389 ساعت 08:50 http://manemohajer.blogfa.com/

سلام بر قاصدک بارانی..

خیلی ممنون از حضور دلگرم کننده..و کامنت های پخته و جا افتاده ات..

اما باران...باران..باران...باران..!!
برای من حتی نوشتن و شنیدن و صدا کردن کلمه اش زیباست ..چه برسه به نعمت وارزش وجودیش..!

همیشه نگاه کردن به بغض اسمون ..و راه رفتن زیر ترکه های تند و یکنواخت اشکاش رو دوست داشته ودارم ..
نوازشی ست..لطیف و تنبیهی ست دلنشین و شیرین..!
همچنین همیشه مشتاق شنیدن صدای آواز بارون به وقت نوازش برگهام..رویایی ترین صداست..
قاصدک عزیز ممنون به خاطر حس قشنگی که توی این روزهای بارونی ..با این پست بارونی بهم منتقل کردی..

همچنین تشکر از انتخاب عکسها و اشعار و دلنوشته ی زیبات
ببار باران ..ببار جرعه ایی به کام عشق..
ایام به کام

دلگرم کننده و پخته و جا افتاده.!!.چه صفتهای جالبی..ممنون
دیدگاه زیبایی نسبت به بارون داری. تنبیهی دلنشین و رویایی ترین صدا
به هرحال.ممنون از حسن نظر و توجه تون.
برقرار باشی..یاعلی مدد

مرجان(عشق هرگز نمی میرد) سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1389 ساعت 11:59 http://love-never-dies.blogfa.com/

سلام دوست من

معذرت که یه مدتی نبودم


و باز باران با ترانه...........

موفق باشی دوست عزیز

اختیاردارین.همینکه امدین ممنون...زنده باشی.یاعلی مدد

مینا * اقلیما * یونیکورن سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1389 ساعت 13:31

سلام قاصدک.

الان کافی نت استم! تلفن مون اشتباهی قطع شده به مدت ۴ روز!!!! ایشالا فردا وصل میشه! گفتن البته!! تا عمل فاصله زیاده.

فعلا فقط خدمت رسیدم برای عرض ادب و سپاس.

سلامت و موفق باشید. در پناه خدا...

خدارا چه دیدی؟! همونطورکه اشتباهی ! ۴ روز قطع شده شاید امداد غیبی دست بکارشد و همین امروز یا به حق و یا اشتباهی وصل شد!!
ممنون.راضی به زحمت نبودم.زنده باشی..تابعد.یاعلی مدد

سمانه سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1389 ساعت 15:06

سلام عمو قاصدکیییییی...
روز بخیر...

یه کامیون آوردم با خودم از همون مدلا که بدتون میاد.. تا بگم آپم زود بیاین

ممنون که خبر آپ را با کامیون ندادی!!..اگه میدادی دیر میومدم و
میگفتم توراه کامیونت پنچر شد نتونستم زودتربیام!!!

کاژای غمگین سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1389 ساعت 16:35 http://www.physicsalfabet.blogfa.com

حوصله کنید!
می خواهم فقط مضمون گریه های شما را ادامه دهم،
با من می آیید؟!
من به خودم مربوطم،
پشت سرم حرف است، هوای بد است، حدیث است
من از پی رد پای باد نرفته ام، نمی روم.

من دوست دارم
علاقه دارم
می روم کنج یک جای دور،
رویاهایم را یواشکی برای باران،
شبیه ترانه می خوانم .

من به خودم مربوطم.

من زیر باران نشسته ام
طوری که شما فکر می کنید
من دارم رو به دریا گریه می کنم!!!



دلم خیلی گرفته قاصدک عزیز!

همیشه پشت نیکان روزگار حرف و حدیث بوده پس زیاد به حرفها اهمیت ندید..خانوم فیزیک گرامی..شماو دل گرفتگی؟!.حتما میگید مگه نمیشه منم دلم بگیره؟؟!.خب معلمها که دلشون دریاست. پس رو به دریا باشید همیشه!!..خدمت میرسم.یاعلی مدد

فاطمه۱ سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1389 ساعت 18:34 http://ghasedakekhial.blogfa.com

سلام قاصدک

وای نمی دونی دیشب چی شد

کم پیش میاد تو شهر ما این موقع از سال بارون بیاد ولی

دیشب یه نمه اومد شاید کمتر از 2 دقیقه ولی همون چند

قطره هم دیدن داشت همون موقع یاد پست شما افتادم

خیلی برام جالب بود درست روزی که هوس بارون کردم بارون

اومد

همین دیگه فقط اومدم همینو بگم آخه خیلی ذوق کردم

خداحافظ

آره خب..ذوق هم داره.شهر گرمسیری و بارون اونم تو این ماه؟؟؟!!!!!
ممنون که یادمون کردی دیشب و الان.!!.زنده باشی.یاعلی مدد

شـــــــهریار سه‌شنبه 21 اردیبهشت 1389 ساعت 22:02 http://shar00.blogfa.com

طبق معمول ایکون ها غیر فعاله حاجی ولی گل و بوس اهان بلبل یادم رفت: جواب سئوال کلی رو زیر کانمنت شما نوشتم:
اون سئوال خصوصی رو هم امشب به روی چشم: بازم ایکون چشمک

گرچه نمیدونم چرا با این اشکال روبرو میشی اما همین حضورت برا ما به مثابه گل و بلبل و ایناست!!.چشم خدمت میرسم.لطف میکنی شهریار جان .ممنون از وقتی که میذاری!!

سکوت چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389 ساعت 00:08

سلام
بزن باران به یاد هر چه خوبی

به یاد خوبی و شب زنده داری

بزن باران به یاد انهمه حرف نگفته

بزن باران به یاد انهمه دلهای خسته

بزن باران که بغض غم اسیر است

بزن باران که دلهامان صغیر است

بزن باران که غم بر چهره دارم

که از عشقش دلی صد چاک دارم

بزن باران که اشکم را نهفته می کنی تو

بزن باران که تنها همدمم تنها تویی تو

بزن باران که دل در سینه م نیست

بزن باران که اشکم همچو آهی ست

نزن باران که می اری به یادم

تمام غصه و غم هر چه دارم

بزن باران که یارم(نه یاران) خواهد امد

دم صبحی نگارم خواهد امد

اقای عباسی با ذکر منبع میگفتین بهترنبودلااقل درستشو مینوشتین
شادباشین وعاشق حق
وخدای همیشه بهارنگهدارتون

سکوت عزیز ممنون از ارسال شعربارانی و البته با ذکر منبع!!
حالا از بین این همه چی شد فقط به آقا عباسی اخطار دادین؟؟
خیلی ها منبع و ماخذ را ننوشتند..
آقا عباسی دوست خوبیه.البته شما نیز هم!.زنده باشی و سلامت یاعلی مدد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد