*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

دستهای خالی

سلام به همگی  

خواستم آپ کنم اما دیدم دستهام خالیه! خالی تراز همیشه..!

ازقدیما تا حالا هروقت که حال خوشی نداشته باشم یا از دنیا و مافیهاش! گریزان و یا دلخور باشم زود به دامان فیلمهای مورد علاقه ام پناه میبرم و با دیالوگهاش ارتباط برقرار میکنم. زمانیکه هنوز از vcd خبری نبود من بودم و ویدیویی و فیلم قیصر و البته گوزنهای مسعودکیمیایی با بازیهای درخشان بهروز وثوقیاز فیلمهای پس از انقلاب هم آژانس شیشه ای!.بحدی که همین الانم تا سیمای میلی! تکرار صدباره اش را میذاره بازم میشینم و انگار بار اوله میبینم ! با دقت تماشا کرده و حتی مثل بار اول یکی دوجا که حاج کاظم شروع به قصه گویی میکنه اشک توچشمام جمع میشه..اما یکی دوروزه سخت دلم هوای فیلم"بادستهای خالی"اثر ابوالقاسم طالبی و بازی زیبای مرحوم خسروشکیبایی و مریلا زارعی را کرده.!.حتما اولین فرصت باید بگیرم و بذارم تو آرشیو شخصی خودم..این قسمت از دیالوگ و یا بهتر"مونولوگ دستهای خالی که مریلا زارعی در زندان جشن تولدبیست و چهارسالگیشو میگیره !  

با نهایت احترام ،تقدیم به شما: 

عین مراسم شب اعدامه، مگه نه؟ 

با این شمع به دنیا اومدم. (نه، یه ساله شدم) 

مامان! یادته می‌گفتی:دومین سال تولدم خرمشهر آزاد شد؟(خرداد شصت ویک) 

دو، سه، چهار. . . بابام می‌اومد، اما هیچوقت نبود. 

شش، هفت، هشت، نه . . . (جشن تکلیف گرفتیم) 

بابا دیگه نیومد.  

گفتی، گفتی: «دشمن می‌خواسته کرمونشاه رو بگیره؛ بابات اسیر شده دخترم

(اسم عملیاتش چی بود؟ ها؟ آها . . . خودم میگم. :«عملیات مرصاد») 

ولی. . . کرمونشاه که از خونۀ ما خیلی دور بود. 

گفتی:«میاد.تو درس بخون، میاد. بابات میاد. . خانوم مهندش شو، میاد»(باشه)

یازده، دوازده، سیزده، چهاره، پونزده، شونزده، هفده.

اُسرا اومدند، اما بابای من نیومد. 

بعضی دوستای بابا اومدند یه چیزایی گفتند.(مامان سوخت،من آتیش گرفتم)

مامان یادته؟ دانشگاه قبول شدم. چه ذوقی کردی!

بابا!..اصلا نمی‌دونست گریه کنه یا بخنده؟ 

هفده (نه هفده رو شمرده بودم) 

هیجده، نوزده، بیست، بیست و یک، بیست و دو، بیست و سه

بالاخره بابا اومد. منم . .منم فوق لیسانس گرفتم.(نه...خاموش شدم)

تولدم مبارک! دست بزنید! 

بابا، وای. . .، بابا نیگا کن! مورچه‌هه رو نیگا! 

میدونی که مورچه دویست سال عمر می‌کنه؟ 

(اگه . .  البته . . . اعدام نشه) 

بابای من، بابا قوز نمی‌کنم. به خدا قوز نمی‌کنم. ببین! 

(چرا اینجوری می‌کنی؟ قول میدم) 

ببین قول میدم که صاف و محکم بایستم. اینطوری. 

یعنی قول میدم یه ‌طوری..همچین راست، سرم بیفته تو گردی...طنابِ...دار

قول میدم آبروتو نبرم بابا. قوز نمی‌کنم. 

قوز نمی‌کنم بابا . . .   

پانویس:
ابوالقاسم طالبی، کارگردان فیلم در بارۀ این صحنه گفته است:این صحنه یکی ازبازی‌های 

بی‌نظیر خانم مریلا زارعی است،و من تاریخ جنگ ایران و عراق، و بعد از جنگ تا سقوط 

صدام را در این مونولوگ گفته‌ام بی‌آنکه کسی حس کند دارم این را می‌گویم.»

 

 

خدا رحمت کنه هنرمندتوانا مرحوم خسروشکیبایی را 

درگذشت مرحوم حسین باغی دوبلورقدیمی سینمای ایران را هم تسلیت میگم 

ببار ای برف..ببار ای برف سنگین بر مزارش

      

دراین دنیا که مردانش عصا از کور میدزدندمن ازخوش باوری آنجا محبّت آرزو کردم 

زنده باشید و سلامت تابعدیاعلی مدد

نظرات 4 + ارسال نظر
زهرا خان اف سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 16:17

بهار تا بهار با باور
از اولین لحظه های تحویل سال نو تا شروع سالی دیگر و بهاری دیگر با تقویم های نوروزی باور
نوروز امسال را با محصولات انجمن باور، فعال در حوزه حقوق شهروندی افراد دارای معلولیت آغاز می کنیم.
جهت بازدید از این محصولات به آدرس انجمن باور مراجعه کنید.
http://www.baavarnew.ir/newseve-fa.php?linkid=&id=3943

شمس چهارشنبه 22 دی 1389 ساعت 00:24

سلام
ای دله غافل
در همه حال و همه جا همون محبت رو جستجو می کند
آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد
روحشان شاد

شمس چهارشنبه 22 دی 1389 ساعت 00:57

سلامی مجدد
من فکر کردم دو تا پست دارید
اول کوتاهه رو خوندم و بعد بالایی رو
این فیلم رو خیلی سرسری نگاه کردم
اونم تازه از روی گریم خسروشکیبایی شناختم
روحش شاد
تاثیر گذار بود خیلی
حتما بگیرید و بزارید در آرشیوتون

ترکش ولگرد دوشنبه 27 دی 1389 ساعت 08:05 http://www.tarkash14.blogfa.com

سلام
آمدم به وبتون مثل همیشه زیبا بود من که این فیلمو ندیدم ولی از سیمرغ وفیلمای جنگی دیگه خیلی خوشم میومد الانم همینطوره
دوست قدیمی ترکش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد