*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

بدون شرح و عاجز از بیان!!!

مطلب زیر عینا از سایت دکتر مهدی خزعلی فرزند آیت اله خزعلی گرفته شده

(نقل مطلب الزاما به معنی تایید مطلب نیست)

جانبازی در آتش و جانبازی در زنجیر !


دیروز با فرزندم محمد به عیادت پالیزدار رفتیم، در اتاقی بسیار محقر سه نگهبان زندان دور تخت او را گرفته و دو نگهبان در بخش مراقب بودند، نمی دانم این جانباز بسیجی چقدر خطرناک است، او که جانش را برای حفظ نظام در کف گرفته بود، اوکه نظام مدیون اوست، او که مسئولین تخت و عمامه و جان و مال و ناموس خود را مدیون امثال اویند، چرا امروز این اندازه خطرناک شده است، با همه این تمهیدات امنیتی، باز پای او را به تخت زنجیر کرده بودند، بسیار لاغر و نحیف شده بود، اما مردانه سخن می گفت، دیدن یک همرزم بسیجی در زنجیر دشوار است، بیاد دارم در جبهه ها خود را آماده شهادت ، جراحت و معلولیت کرده بودیم و سخت ترین چیزی که آزارمان می داد اسارت بود، اما باز با یاد امام سجاد(ع) و زینب کبری (س) آنرا هم پذیرفته بودیم، اما هرگز تصور نمی کردیم کسانی زنجیر به پایمان ببندند که به واسطه ما بر مسند نشسته اند و آقایی می کنند!   فرزندم را برای دو چیز همراه بردم : اول ، این که قهرمانش را ببیند، و بداند سردار ، دلاور و قهرمان واقعی کیست، او قهرمانش را در زنجیر دید !دوم ، برای این که آماده باشد و روزی اگر مرا در غل و زنجیر دید، روحیه خود را نبازد، به او گفتم : محمد جان ؛ نوبت من هم می رسد، باید آماده مبارزه باشی، و مطمئنم او در دوران بازداشت سایت مرا اداره خواهد کرد، و امید وارم آزادی خواهی و مبارزه با استبداد از همین 14 سالگی در او شکل بگیرد.   امروز در اخبار دیدم، جانبازی در مقابل مجلس خود را به آتش کشید، تصویر او در میان شعله های آتش ، در دلم آتشی افروخت، با خود گفتم : اگر خود را به آتش نمی کشید او را به زنجیر می کشیدند چون عباس! و برای ما سوختن به مراتب از اسارت آسان تر است.! 

برگرفته از وب سایت دوست و برادر عزیزم:علی (روزنوشت های جانبازی

یاعلی مدد