*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

*غزل قاصدک*

به جای نفرین به تاریکی ؛ شمعی بیفروزیم

دوران ِسیاست ستیزی.!.

درطی هفته گذشته کم نبودند دوستانی که علنی و خصوصی کامنت دادند وگفتند: 

خسته شدیم ازاین سیاست بازیها نمیشه تمومش کنی و پست جدید بذاری؟!. 

ولی یکی پیدانشدبگه:دیشب سیمای جمهوری اسلامی را دیدی که چه گزارشهای زیبا 

وگویایی ازسوخته شدن بیت المال توسط هواداران موسوی نشون داد؟!. 

دیدی چندتا کارشناس سیاسی و فرهنگی و اقتصادی ردیف شدند و برای سوخته شدن 

سطل آشغالهای خیابون ولیعصر!حرفهای قشنگ قشنگ زدند؟!.دریغ از یک پیام تسلیت 

به خانواده های داغدارشده این ایام..واقعاًکه تواین زمونه جون آدمها بی اهمیت تر از 

سطل آشغال شده.!.اصلاًقصد دفاع از برهم زنندگان امنیت سیاسی و اقتصادی را ندارم 

 اتفاقاً نظام وبه تبع اون نیروی انتظامی بایددربرخورد بااین گروه ازافراد مغرض وسودجو 

بمصداق عینی ِاشِدّاءُعَلَی الکُفّار،برخوردقاطع داشته باشه.ولی چرا یکی از همین افراد 

حاضر در میدان از جمع نیروهای ضدشورش پیدانشد بگه:چه کسی یاافرادی حکم تیرِ 

جوان معترض به شمارش آرای انتخابات ریاست جمهوری اسلامی را داد؟. 

یا چرادرحضور نیروی انتظامی گروهی خشن و خودسر با چماق و قمه و زنجیر به جان 

گروهی افتادند که نه تنها مسلح نبودندبلکه بعنوان اعتراض فقط دست به تحصن ِهمراه 

باسکوت زدند؟!.واقعاً سزاست که اون جمع معترض هم کتک خورده ومضروب و کشته 

گردد و هم در رسانه ملی محکوم به شکستن شیشه های اماکن خصوصی و عمومی 

گردد؟!.باورکنید خودمم خسته شدم از اینگونه نوشتنها.برای اثبات بیگناهی این جماعت 

مدارک و ادلّه کافی هست ولی کو گوش شنوا و نگاهی عدالت گرا؟!.این نوشتار را 

همینجا به اتمام میرسانم.ولی برای نمونه لطف کنیدو روی این عکس کلیک کنیدتا ببینید 

چه کسانی دست به تخریب اموال عمومی میزنند.سایت میزبان عکسهام مسدود شده 

وگرنه بیشتر ازاین مدرک موجوده.این مشتی ست نمونه خروار..!!  


 

  

این بخش هم تقدیم به دوستان ِسیاست ستیزی که خسته شدن ازنوشته های این ایام!

کاش یکی پیدا میشد و میومد قضاوت میکرد که چطور من میتونم سیاست را بی خیال بشم؟!! وقتی موبایلها نصف روز قطع میشه..وقتی نمیشه اس ام اس داد.وقتی سایتها بسته ست.خب معلومه که از سر بیکاری گیرمیدیم به سیاست دیگه.. 

میگن آرایشگرآ(یاهمون سلمونی ها!)وقت بیکاری سرهمدیگه را میتراشن.! 

بابا این مسیج را آزاد کنید..باورکنیدکسی از مسیج برای سیاست استفاده نمیکنه.! 

اصلاًمگه مسیج مال این کارآست؟!....نه..!.. 

باورکنین مردم پول و وقتشون را صرف چیزآی بهترمیکنن..نمونه شو بخونین..! 

 

چقدرتازگیهاچاق شدی؟میدونی از کجا فهمیدم؟! 

چون هر روزبیشترتوی دلم جا باز می کنی  

 

دیشب اومدم به آسمون خیره شدم خبری از ماه نبود... 

میشه عشق من بگه دیشب کجا بوده؟!  

 

 

دیروز روز جهانی آوارگان بود توقع داشتم یه تشکر خشک وخالی ازمامیکردی  

که یه عمریه آوارتیم.  

 

 

از دم گلفروشی ردمیشدم دیدم قشنگترین گلش نیست..!.. 

تازگی ها با کی میپری گل ِ من ؟!!  

 

 

تازه فهمیدم تو دنیا هیچ قلبی واسه من نمی تپه. حتی قلب خودم!  

چون اونم واسه تو می تپه!  

 

 

گرچه میگن:خوشگلا باید برقصن...ولی حالا که افسرده شدی تو هم برقص.. 

کی به کیه.؟!!  

 

 

وقتی پیشم نیستی دلم برات تنگ میشه!وقتی هم که پیشم هستیی 

 دلم برات تنگ می شه.!.ای مردشورتو ببرن که بود و نبودت یکیه!  

 

و هزاران هزار مسیج دیگه...حالا دیدید مردم حرفهای بهتر از سیاست دارن؟! 

از چی میترسید..بابا آزادش کنید.!.این مردم سرخوشترازاین حرفهان..!!

 

گاو ما ما می کرد.
گوسفند بع بع می کرد.
سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی؟
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. 

حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.
او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند 

او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات ,جلوی آینه می ایستد و  

به موهای خود ژل می زند.مو های حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست 

چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد, کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است 

کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند 

چون او  در چت روم با پتروس آشنا شده بود و با او چت می کرد
پتروس همیشه پای کامپیوتر نشسته بود و چت می کرد 

پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد 

چون زیاد چت کرده بود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه دیگر می شکند 

پتروس در حال چت کردن غرق شد
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به هلند برود 

اما کوه ریزش کرده بود.ریز علی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت 

ریز علی سردش بود اصلآ نمی خواست لباسهایش را در بیاورد
ریز علی می توانست از نور گوشی موبایلش برای نشان دادن به راننده قطار استفاده کند اما ترسید شارژ موبایلش تمام شود.
الان جند سالی است کوکب خانم" همسر ریز علی" مهمان نا خوانده ندارد 

او حتی مهمان خوانده  هم نداردچون او دیگر حوصله غذا درست کردن ندارد 

حوصله ماست و کره درست کردن ندارد ,چون او در خانه گاو و گوسفند ندارد 

او همه حیوانات را برای رفتن به کلاسهای make up فروخته است.
او الان کلاس بالایی دارد.او خانواده پولداری دارد  

برای دعوت کردن آنها باید گوشت داشته باشد.ولی او گوشت نمی خرد 

آخرین باری که گوشت خریده چوبان دروغگو جای گوشت گاو به او گوشت خر فروخت 

اما او از چوبان دروغگو گله نداردچونکه کدخدای ده نیز خود خدای دروغ است و ریا.! 

چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد. 

به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان از این داستانهای خوب وجود ندارد. 

 

درغم و شادی یار و یاورهم باشیم...یاعلی مدد

نظرات 74 + ارسال نظر

سلام آقای قاصدک و سپاس از وقتی که گذاشتید
اینکه هم در وبلاگ خودم و هم در وبلاگ شما پاسخ را درج کنم کار عجیبیه؟!
پس چرا خودتون همین کار را از گذشته هم انجام میدادید؟!
راستش من برعکس شما لقب گرفتن از فرح را افتخار نمیدانم و دونستن این مطلب هم شاید گواه این باشه که من اخبارمو صرفا از تلویزیون نمیگیرم و لزومی هم نداره که
در این محیط بیش از این بخوام حرفی بزنم. فقط برام جالبه که فقط خودتونو بیرون از منزل تصور میکنید!
برادر بزرگوار،
شنیدن این عبارات از شما خیلی بعید به نظر میرسید:
"بنابه ادعای خودشان13میلیون"
"جواب مخالفان -پیروزی احمدی نژاد- زنجیرو قمه و گلوله ست؟"
"عده ای خودسر متاسفانه با نام بسیج "
"وعده دیدار ما..یوم الحساب"
...
مثل اینکه دارید خودتونو میزنید به اون راه!!

هر جور صلاح میدونید...اینم خودش یه روشیه!
در پناه حق باشید

(ضمنا برام جالبتره که متنی که برام توی وبلاگم زدید اصلاح شده!! بود...)

آقا حمید..من خواستم بامطرح کردن اینکه هم دروبلاگم و هم در کامنت جواب دادید تشکرکرده باشم..همین..نمیدونم شما چی برداشت کردید..
درمورد بسیج هم من چیزی را که باچشمان خود دیدم را با قسم جلاله براتون نقل کردم..شما آزادید هرجورخواستید تعبیرکنید..
درضمن:من اگرجایی اشتباه کنم ابایی ندارم از عذرخواستن.اونشبی که وبتون اومدم.پست ماقبلتون باز نشد و ندیدم نوشته تون در مورد علایق سیاسیتون را.برای همینم گفتم درست نیست بعدازبازی شرطبندی کنید.امشب بازشد دیدم من اشتباه کردم..ببخشید.توضیح هم در مورد تاخیردر این اصلاحیه بدم.چون مثل اینکه خیلی منتظر عذرخواهی من موندید!.کارت شارم تموم شد.تا یکی دیگه تهیه کنم طول کشید که شما گفتید چرا اصلاح نکردم..بازم عذرمیخوام.
..درمورد بقیه هم دیگه بحثی ندارم...شما فکر کن حق باشماست و لاغیر...!!...یاعلی مدد

غریبه سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 00:13 http://banouye-sib.blogsky.com/

سلام به قاصدک کرامی

شرمنده که خبر ندادم که اپ کردم ...من هر شب عادت دارم به وبلاگ های دوستان سر میزنم و اگر مطلب یا حرفی باشه کامنت میزارم .....دوست دارم همسایگان وبلاگی خود به من سر بزنند و خانه خانه خودشان است نیاز به دعوت حقیر نیست از این بابت خبر نمیکنم اما اکثرا هر شب یا یک شب در میان اپ میکنم از حضور همیشگی شما ممنونم

و از نظرات مفید و همدردی های این روزگار

همیشه سبز باشید و مانی

موفق باشید

اختیار دارین...اتفاقا منم به دوستانی که دیگه زیاد ببینمشون میگم منتظر دعوت نباشید..ممنون که همین نظر را شما هم دارید..خب منم شبها به دوستان سرمیزنم...خوشحال میشم شما هم کماکان منو از دعای خیرتون بی بهره نسازید...سلامت باشید و برقرار...یاعلی مدد

دوست تنهایی ها سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 00:18

سلام

نبرد من با تاریکی است

برای نبرد با تاریکی شمشیر روی تاریکی نمیکشم

چراغ می افروزم ….

طبق معمول فقط میتونم ازتون تشکرکنم بابت یادکردن همراه با دلنوشته هاتون..
و ببخشیدکه برای تموم کامنت هاتون زیرنویس نمیذارم.چون اصل مطلب بدون حاشیه من زیبا تر و گویاتر نشون داده میشه..بازم ممنون...شادباشی.

هدی سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 08:21

سلام دوست عزیز
واقعا متاسفم .راستش نبودم یک مدتی رفته بودم برای مسابقات رقابت مهر .امیدوارم منو ببخشی.
من نمی دونم چرا آقای موسوی دست از این کارهاش بر نمی داره آخه چند نفر دیگه باید برا هیچ و پوچ کشته بشن اون که خودش دم از قانون می زد حالا چرا هیچی و هیچ کس رو قبول نداره حتی مقام معظم رهبری را !!!

قاصدک هدی عزیز..نمیدونم این مسابقه مهر چیه و کجابرگزارشده.؟!.ولی
کاش آیین مهرورزی کاربرد شعاری پیدانکرده باشه..!!.چرافکرمیکنین برای هیچ و پوچ کشته شدن؟.اتفاقا من اونایی که دست به اعتراض آرام و سکوت سبز زدند را براشون احترام ویژه ای قائلم..اشتباه نشه..اغتشاشگراحسابشون جداست..اتفاقا معترضین بهمراه موسوی دست به اون کارها(بقول شما)زدندچون بی قانونی داره رواج پیدامیکنه.وقتی نتونم حرفمو درست انتقال بدم سکوت میکنم.بحثی ندارم..موفق باشی..ولی خواهشاً انگ ضدولایت نزنید...همین..یاعلی مدد

م.عروج سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 10:35 http://shabtub.persianblog.ir

سلام بابایی
پس با این اوصاف باید گفت حکایت همچنان باقی است؟؟؟؟
.
امیدوارم که خدا خیرت بده.
یا حق

محمدآقای گل...اتفاقاْ چون از انگ خوردن واهمه دارم دیدی که تمومش کردم.
اینایی هم که میبینی مینویسم حسن ختام بحثه..سکوت میکنم..ولی راضی نیستم.
محتاج دعای خیر ! همه ئ عزیزانم.....حق یار و یاورت.....یاعلی مدد

محمد سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 10:50

سلام حاج سید خودم چطوری مشتی خوش میگذره.اومدم یه عرض ارادت بهت کن.بگم دوست دارم.کاری نداری.دوست دارم یا علی

حاجی خودتی.!..سید هم نیستم..نه از طرف مادری ! و نه پدری.!!
منم دوستت دارم..با همه بدقلقی هات...زنده باشی...یاعلی مدد

جواد سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 10:53

سلام به شما دوست عزیز خدارو شکر که موسوی امریکایی رای نیاورد خدا رو شکر دیدید که چه جوان هایی به خاطر این میر حسین کشته شد.باید جوابگوی خدا باشه...خدا لعنتش کنه که این پارچه سبزها رو مسخره کرد این همون پارچه هایی هست که مردم میبردن واسه شفا

اولا که چه خوب میشد با چراغ روشن حرکت میکردی!!.
بعدشم..من همیشه میگم به امید روزی که دیگه مرگ هیچ کس را طلب نکنیم..
جرم موسوی این بود که سبز را بعنوان نماد انتخاب کرد.چون سبز فقط و فقط حق آبا و اجدادی عده ای خاصه که تازگی ادعای سیدی هم کردن!!
من تاحالا شعارمرگ سرندادم.ولی شما کماکان به نفرین تون ادامه بدید..یاحق

آدم برفی سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 10:54 http://www.koochehbagh.blogfa.com

سلام
بازهم کمال تشکر رو از شما دارم
تحلیل بجایی ارائه دادید ...
در مورد آدینه ها هم باید عرض کنم که انشا الله در اولین فرصت به لیست پیوندها اضافه اش می کنم
التماس دعا

هروقت از منطق و دشنام های دوستان جناح مقابل دل ازرده میشم.درست همون موقع کامنتهای محبت امیزشما مانعم میشه از(خدای نکرده)مقابله به مثل...پس بازم میگم:ممنون از ادب و احترامت..
منظورم این بودکه آدرس قاصدک را اشتباه زدی..آدینه هاهم خوشحالم که ببینمتون.
محتاج دعای خوبانم...دعام کن...........خیلی........یاعلی مدد

داریوش سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 11:44 http://darkman368.blogfa.com

فقط یه دعا برات میکنم

چه دعایی کنم از این بهتر که خدا پنجره ای رو به اتاقت باشد

ایشالا همیشه سالم و خوشنود باشی

آقاداریوش..من منظورم از اون حرفها..نوشته های قبل از انتخاباته...
تونستم بازم میام سراغتون..ضمناْ..من هیچوقت به هیچ موضوعی مطلق نگاه نمیکنم..نه سیاهه سیاه.!.ونه سفیده سفید..!!متوجهی که؟!!
منم دعا میکنم:مهرخدا تودل آدمها خونه کنه و از پنجره دل بشه این مهر و محبت را نثار دیگران بکنیم...سلامت باشی و همیشه سرزنده...یاعلی مدد

سلام
نمیدونم از کدوم حرف من برداشت کردید که منتظر ـزبونم لال- عذر خواهی شما هستم؟!!!!

به هر حال امیدوارم این اختلاف نظرها و و به قولی مباحثه های طلبگیمون موجب نشه که .از هم دلخور بشیم..
هر دومون داریم از ارزشها دفاع میکنیم پس چه جای مناقشه؟!
...
...
...
حلول ماه رجب شده...
هم بشارت و هم التماس دعای خیر
انشاالله بهره کافی و وافی از این ماه زیبا و پر برکت ببریم..

لیله الرغائب ما رو هم یاد کنید.

در پناه حق باشید.

آقا حمید:من همواره گفتم که ندانسته هام بیشتر از دانسته هامه.
در این وادی حتی نمیتونم همبحث طلبیگی کسی باشم.!.تموم اون حرفها هم برداشتهای شخصیم بود..تمام سعیم این بوده که مجیزکسی را نگم
منظورم خودمه هااا.باز نیای بگی با من بودی؟؟
ارزشها ازدیدهرکسی یه چیزیه..متاسفانه معیار مشخصی برای نشون دادن ارزشها پیدا نمیشه..همه ادعای دفاع از ارزشها را دارن..
ولی خوبیش اینه که همه دارن میگن ارزشها رنگ باخته...
درهمه ماههای خوب خدا و در هرلحظه ای محتاج دعای خیرخوبانم..یاعلی مدد

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 15:27

علی لاریجانی، رئیس مجلس در برنامه زنده شبکه 2 سیما، زیر فشار حضور خیابانی میلیونها ایرانی که علیه نتیجه انتخابات به میدان آمده اند، بخشی از بحث های پشت صحنه حکومتی و بویژه در بیوت مراجع مذهبی را بیان داشته و گفت:

بخش عمده‌ای از مردم تصورشان در باره نتیجه انتخابات با نتیجه رسمی متفاوت است. باید به این تصور احترام گذاشت و حساب این جمعیت زیاد را با گروهی اغتشاش‌گر مخلوط نکرد. مشارکت 85 درصدی مردم در انتخابات بی نظیر بود و راه قدردانی از آن «صیانت از آراء مردم است.»

اگرچه اعضای شورای نگهبان را افراد متدینی تشکیل می‌دهند، اما کاش برخی اعضای آن ها به نفع یک کاندیدای خاص وارد میدان نمی‌شدند. شورای نگهبان باید از همه ظرفیت‌ها استفاده کند تا اعتماد مردم در رسیدگی به تخلفات جلب شود .

من در مقامی نیستم که بتوانم در باره تخلف هائی که می گویند در انتخابات شده قضاوت جامعی داشته باشم اما ممکن است تخلفاتی نیز وجودداشته باشد. حساب اکثریت مردم از عده‌ای آشوب طلب جداست و به نیروی انتظامی و بسیج توصیه می کنم با مردم مهربان باشند. همچنین صدا و سیما نباید به گونه‌ای رفتارکند که موجب تحریک احساسات مردم شود.

مسئولان باید فضایی را ایجاد کنند که مردم احساس کنند می‌توانند حرفشان را بزنند. مسئولان باید فضایی غیر از خیابان‌ها را برای تجمع در اختیار معترضان قرار دهند و ضمنا صدا و سیما فرصت را به منتقدان هم بدهد.

من نمی گویم این موضوع را به خیابانها نکشانند اما این نیز دارای قواعدی است و در کشور ما تجمعات چنانچه براساس قانون باشد مانعی ندارد.

باید برای تجمعات مجوز بگیرند و در جایی برگزار کنند که مخل کسب و کار مردم نشود.

واقعاْ بد زمونه ای شده..برای اثبات حقانیت خودت باید استناد به حرفهای آدمهای درون نظام که هیچ ؛ باید از بزرگانی که وابسته به جناح خودشونه مثال بیاری.!!..چی میتونم بگم؟!!.خدابه همه قدری وجدان بده و جسارت حرف حق زدن و دفاع از مظلوم..!!

شعیب سه‌شنبه 2 تیر 1388 ساعت 18:33

سلام سلام.
خبر خبر [هورا]
وب خونوادگی آپ شد. بدو بدو بدو [گاوچران]

خب خوشحالم که به روز شد و حتماْ می آم. ولی.!!...گاوچران؟؟؟!!!!
راستش من هنوز نمیدونم این شکلک چه کاربردی داره.وچه وقت باید ازش استفاده کرد؟!!!

محمد چهارشنبه 3 تیر 1388 ساعت 02:28

سلام خوبی حاج سید واسه من هم سیدی هم حاجی دمت گرم حالا من بد قلقم.بی وفا دیگه دوستم نداری خیلی سالاری نوکرم.راستی پستی که می خواستی درباره هایده بنویسی چی شد.یا علی

خوبی محمدآقا؟؟!!!.تو چرا همه چی رو جدی میگیری؟!.بد قلقی و هایده را میگم!!
مثل اینکه تواین مملکت زندگی نمیکنی!!.باباجان کی ثبات داره که من داشته باشم؟!
تواین مملکت بایدتابع متغیرها باشی تا محبوب باشی.!!.افتاد؟؟!..شادباشی

داریوش بهمنیار چهارشنبه 3 تیر 1388 ساعت 02:40 http://www.bahmaneyar.blogfa.com

از _ داریوش احمد رضا بهمنیار _ جانباز از کار افتاده بسیجی _کد جانبازی 0919025421 شغل جانباز از کار افتاده بسیجی و مقاله نویس خاطرات جبهه و سیاست خارجی

به _ قاصدک عزیز من نوشته هایم را کوتاه کرده با تشکر از لطف شما برای چاپ این نامه

با سلام به شما جناب آقای دکتر حسین دهقان ریاست محترم و بزرگوار بنیاد شهید و امور ایثارگران و مدیر مسئول محترم انتشارات شاهد( شاهد کودک - شاهد نوجوان - شاهد جوان و شاهد یاران ) جناب آقای دکتر دهقان عزیز اگر یادتان باشد یک سال قبل در اردیبهشت ماه پارسال به من در شهرستان کاشمر تلفنی تماس گرفتید و به این نشانی گفتید حاج آقای حسینی خیلی از من خواسته اند تا با شما تماس بگیرم و شما بزرگوار هم به درد دل من گوش دادید و باز به این نشانی گفتم جانبازی من پنجاه و پنج درصد بوده ولی چون بیست و چهار سال دنبالش را نگرفتم الان شده پانزده درصد و همچنین به شما گفتم من در سال1361 در آزاد سازی خرمشهر پنجاه و پنج درصد جانبازی گرفتم و گفتم که حتی در سال1364 از خدمت سربازی معاف شدم که در آن زمان کسی که لنگ مادرزاد بود یا چشمهایش عینک ته استکانی بود معاف از رزم میشد یا اگر استخوانش از ده جا هم شکسته بود معاف یک ساله یا شش ماهه میشد به خاطر این که گلوله کالیبر پنجاه به ران پای چپ من اصابت کرد در آزاد سازی خرمشهر ده سانت از ران پای چپ من مثل حبه های قند ریز ریز شد و همان زمان پنجاه و پنج درصد جانبازی به من دادند الان هم لگن پای من سالی چند دفعه چرک میکند چون چندین دفعه پیوند استخوان از لگن پایم به ران پایم پیوند زده اند و زانوی پایم خم نمیشود چون در زمان آزاد سازی خرمشهر از اولین بچه هائی بودم که وارد جاده خرمشهر شدیم و برای اینکه نتوانیم وارد خرمشهر عزیز بشویم ضد هوائی ها را به طرف ما گرفته بودند و همچنین اعصاب و روان واکنشی دارم و جراحی عمومی دارم و ارتوپدی هم دارم به همین خاطر نمیتوانم از کاشمر تا تبریز که نزدیک دو هزار کیلومتر است را در اتوبوس بشینم و پیش زن و بچه ام بروم الان خجالت میکشم این حرف را بگویم ولی برادر زن های من چون خیلی مذهبی هستند میگویند طبق روایات حضرت محمد ( ص ) گفته اند زن و شوهر نباید بیشتر از چهل روز دور از هم باشند و به من میگویند چرا تو سالی یک بار یا حداکثر دو بار بیشتر به تبریز نمیآئی و برای خواهر ما در اینجا حرف در آمده و یکی از مسائلی که در زندگی خانوادگی من دارد بحرانی میشود همین مسئله است البته گفتم خجالت میکشم و گرنه خدا شاهد است خیلی
صفحه دوم
مسائل برای من بر اثر بیکاری برایم پیش آمده که نمیتوانم بگویم الان ده سال است که زن و بچه ام در تبریز در خانه مادر زنم زندگی میکنند و من هم ده سال است در خانه پدری ام در
کاشمر زندگی میکنم چون در تبریز ازدواج کردم و خودم و مادرم بچه تهران و صادره از تهران هستیم و مهم تر از همه که با شما تماس گرفتم این است که شما بزرگوار هم رئیس وقت آن زمان بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خراسان رضوی حاج آقای حسن حسینی رابه خانه ما فرستادید تا از من دلجوئی کنند و کار من را راه بیندازند و حاج آقای حسینی هم به خانه ما در کاشمر آمدند و به خوبی به من کمک کردند و دستور دادند مرا مجدد به کمیسیون پزشکی بفرستند و با آمدن حاج آقای حسینی به خانه ما جانبازی من با رفتن مجدد به کمیسیون پزشکی بیست و پنج درصد شد البته اول خدا را شکر میکنم بعد لطف شما بزرگوار را که خدا اجرتان را بدهد و همین قدر که الان ماهی دویست وشصد هزار تومان مستمری ماهیانه به من میدهند خدا را شکر میکنم و همچنین همان زمان قرار شد یک وام چند میلیونی برایم تهیه کنند که هنوز هم بعد از یک سال درست نشده است که البته به خاطر قوانین بانک است که نمیتوانم وامم را بگیرم چرا که به خاطر حتی رهن کردن خانه چه در تهران و چه در کاشمر و چه در تبریز به چند میلیون وام احتیاج دارم و از همه مهمتر این که به خاطر این موضوع مزاحم شما عزیز شده ام این است که من الان ده سال است مقاله نویس هستم و زمانی که حاج اقای حسینی به خانه ما در شهرستان کاشمر تشریف آوردند در خانه ما جلو همه قول دادند در رابطه با مقاله نویسی من را به یکی از نشریات چه روزنامه یا مجله یا از همه مهمتر انتشارات شاهد معرفی کنند چون دو بار در رشته مسابقات مقاله نویسی در کانون فرهنگی شاهد تهران و مشهد قبول شدم که میتوانید از رئیس کانون فرهنگی شاهد شهرستان کاشمر آقای رضا مهری بپرسید چون مقاله هایم را به کانون فرهنگی شاهد مشهد و تهران میفرستند که تلفن و آدرس هایش را نوشته ام ولی از شانس من بعد از یک ماه حاج آقای حسن حسینی رئیس وقت آن زمان بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خراسان رضوی به تهران منتقل شدند و الان یکی از معاونین محترم شما هستند و الان یک سال است رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران استان خراسان رضوی جناب آقای سردار حاج آقای مولوی حقیقی هستند و ایشان هم از جریانات من و حاج آقای حسینی چیزی نمیدانند با اینکه هر زمان کاری داشتم بلافاصله کمکم کردند خدا نگهدارشان باشد الان من ده سال است که برای روزنامه کیهان( آقای رحیم مقدم و آقای نوروزی که در روزنامه کیهان هستند مرا میشناسند ) و همچنین برای کانون فرهنگی شاهد شهرستان کاشمر مقاله مینویسم البته نه استخدام هستم و نه دستمزدی دریافت میکنم و چون از کار افتاده هستم بیشتر وقتم مطالعه میکنم و مقاله مینویسم و دو سال قبل در مسابقات مقاله نویسی در کانون فرهنگی شاهد شهرستان مشهد و تهران قبول شدم و مرا پذیرفتند و دعوت به همکاری کردند و کانون فرهنگی شاهد شهرستان کاشمر از من مدارک شامل فتوکپی و عکس و شماره حساب سیبا از بانک ملی از من خواستند چرا که در مسابقات مقاله نویسی تهران قبول شده بودم و همچنین در مسابقات مشهد وقتی همه این کارها را کردم و میخواستند پرونده مرا به مشهد و تهران بفرستند گفتند باید حداقل بیست و پنج درصد جانبازی داشته باشی و من آن زمان پانزده درصد جانبازی داشتم الان که یک سال است بیست و پنج درصد جانبازی گرفتم میگویند الان دیگر کاری از دست ما برنمیآید چون قانونش عوض شده است از شما جناب آقای دکتر حسین دهقان محترم خواهشمندم چون به جانبازان دیگر که بیست و پنج درصد جانبازی دارند ماهی نزدیک پانصد هزار تومان حقوق میدهند ولی به من دویست و شصد هزار تومان حقوق میدهند چون یک سال است که درصد جانبازی من بیست و پنج درصد شده است البته به تمام جانبازانی که از سه سال قبل به این طرف جانبازی آنان بالای بیست و پنج درصد شده است همین حقوق را میدهند ( که البته حقوق نیست بلکه مستمری میدهند ) از شما عاجزانه میخواهم مرا به یکی از نشریات چه روزنامه ها چه مجلات چه انتشارات شاهد معرفی کنید تا هم بتوانم کمک
صفحه آخر
خرجی برای خودم در بیاورم هم بتوانم به کشور عزیزم جمهوری اسلامی ایران خدمتی کرده باشم و هم بتوانم با زن و بچه ام زیر یک سقف زندگی کنیم الان هم اگر از رئیس بنیاد شهید و
امور ایثارگران شهرستان کاشمر حاج آقای مهری که بسیار بسیار زیاد به من کمک کرده اند و همه پرسنل صدیق و زحمت کش بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کاشمر بپرسید همه آنها میدانند چون من در تبریز ازدواج کردم من در کاشمر در خانه پدری ام زندگی میکنم و همسرم که خانه دار است و بچه ام سال اول دانشگاه آزاد شهرستان اهر است که در شهرستان اهر درس میخواند و هر دو تای آنها در تبریز در خانه مادر همسرم زندگی میکنند من به خوبی میتوانم از پس این کار مقاله نویسی بربیام و اگر به کانون فرهنگی شاهد شهرستان کاشمر تماس بگیرید به شما خواهند گفت که چند سال قبل من هم در مشهد و هم در تهران در این رشته ها در مسابقات مقاله نویسی قبول شدم من شماره تلفن رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کاشمر و همچنین شماره تلفن کانون فرهنگی شاهد شهرستان کاشمر را برایتان مینویسم تا اگر تماس گرفتید متوجه واقعیت بشوید همچنین آدرس وبلاگ خودم را که در مورد سیاست خارجی و انرژی هسته ای مطلب می نویسم را برایتان در زیر همین نامه خواهم نوشت تا بهتر به سبک نوشتن من پی ببرید و در مورد خاطرات جبهه سه سال است دارم کتابی مینویسم که فکر کنم حدود دو سال دیگر وقت ببرد تا کتابم را تالیف کنم چون خودم شش ماه سابقه حضور در جبهه ها را دارم و هم رزمان زیادی دارم که از آنها هم کمک میگیرم جناب آقای دکتر حسین دهقان عزیز اگر بتوانید برای مقاله نویسی من کاری انجام دهید یا سفارشی بکنید یا بگوئید امتهانی از من در این رشته مقاله نویسی بگیرند بی نهایت ممنون شما بزرگوار خواهم شد تا بتوانم در یکی از نشریات مقاله بنویسم و کمک خرجی در بیاورم خدا شاهد است خانواده ای را از هم پاشیدگی نجات میدهید حتی حاج آقای مهری رئیس محترم بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان کاشمر که واقعا تا به حال به من کمک کرده اند در خانه ما همراه حاج آقای حسینی تشریف داشتند که حاج آقای حسینی قول دادند برای مقاله نویسی من کاری انجام بدهند تا در جائی شروع به کار کنم خدا شاهد است جناب آقای دکتر حسین دهقان عزیز با تلفن پارسال شما به من و فرستادن حاج آقای حسینی رئیس وقت بنیاد شهید خراسان رضوی یک خانواده را از جدائی و طلاق نجات دادید الان هم با این حقوق یا باید به تبریز بروم و پیش زن و بچه ام باشم ولی در عوض بچه ام را از دانشگاه آزاد شهرستان اهر بگیرم و بگویم برو برای خودت کاری پیدا کن به حق امام زمان و پنج تن آل عبا همیشه با خانواده محترمتان سر بلند و سرافراز زندگی کنید و همیشه قلبتان شاد باشد ببخشید سرتان را به درد آوردم ولی از شما عاجزانه خواهش میکنم مرا به یکی از روزنامه ها یا مجلات و یا انتشارات شاهد یا جائی که خودتان صلاح میدانید معرفی کنید تا بتوانم کمک خرجی بدست بیاورم و بعد از ده سال بتوانم زیر یک سقف با زن و بچه ام زندگی کنم شما را به همان خدائی که برایش نماز میخوانید کمکم کنید ببخشید سرتان را به درد آوردم و وقت گرانبهای شما را گرفتم خدا نگهدار شما و عزیزانتان و همه پرسنل صدیق و زحمت کش بنیاد شهید و انتشارات شاهد باشد . ارادتمند شما
داریوش احمد رضا بهمنیار

دوست عزیز و برادر جانباز..من همون باراول کامنتتون را علنی کردم.بنابه درخواستتون اون راحذف و اینرا علنی میکنم ولی فکرنکنم آقای دهقان وقت داشته باشندبه وبلاگ جانبازان سربزنند! ایشون خیلی همت بکنن به جانبازان منتظر پشت دراطاقشون توجه و عنایت بکنندعالیه.!.وبلاگ جانبازان پیشکش!!
درضمن به نظرمن(البته باعرض معذرت)زیادبه ایشون ودر کل به زمینی ها دل نبند!.نیازی نیست در هرکلامتان اشاره ای به صداقت نداشته شان داشته باشی!. اگه روزی من بتونم به اقای دهقان دسترسی داشته باشم هرگز بخاطر خواسته هام بیشتر از حدمعمول بزرگشون نمیکنم.!.البته میدونم چرخ لاکردار زندگی باهاتون سخت تا کرده و تاهروقت کسی گرفتار این مشکلات نشه نمیتونه درک کنه چی میکشید ومیدونم که شما خواسته زیادی ندارید جز اینکه براتون مجالی فراهم کنند تا بتونید از طریق نوشتن به رزق و روزی حلال برسید.وخوشحالم که سختی های روزگار هنوز نتونسته عزت نفستون را خدشه دار کنه..ولی دوست من؛این آقایون ارزشش را ندارندکه زیاد محبت نثارشون کنید!!..
جانباز گرامی؛برات از مولامون آقا ابالفضل العباس(ع)بهترین ایام را آرزو میکنم..
امیدوارم بزودی بازهم شاهد دورهم جمع کردن و باعث دلگرمی کانون گرم خانواده تون بشید.
همیشه شاد و سلامت و برقرار باشی...التماس دعا.....یاعلی مدد

غریبه چهارشنبه 3 تیر 1388 ساعت 03:24 http://banouye-sib.blogsky.com/

سلام به قاصدک گرامی

من حالم خوبه اما تو باور نکن

موفق باشید

بانوی گرامی؛ اگه خوب بودی که شب بیدار نبودی..!!
میدونم که تو هم درد داری..درد بودن و موندن و هستی...!!
براتون شب و روزی آرام و آسوده ای را آرزو میکنم...زنده باشی.

فاطمه چهارشنبه 3 تیر 1388 ساعت 10:02 http://www.omresokhteh.blogfa.com

سلام بابایی خوب که هستین؟
خانه دوست رو من گم نکردم خانه دوست،همینجاست
دلتون شاد
یاعلی

خانه دوست جایی ست که در اون آرامش باشه و امنیت..
اونجا هیچ کس مرده باد و زنده باد نمیگه...همه عشق نثار هم میکنن
ممنون که اینجا رو خانه دوست دونستی....دلت شاد و خونه ت اباد باد..یاعلی مدد

شمس جمعه 5 تیر 1388 ساعت 13:43 http://mushtagh.blogfa.com

سلام قاصدک عزیز
ستاره از همراهان بسیار عزیزه در این دنیای مجازی
عددی نیستم که بخواهم کسی را محک بزنم !
از حسن توجهتون بسیار ممنونم و شاد میشم
حسادت چرا ؟!
من نیز نمی توانم جوری دیگر بیان کنم احساسات درونی ام را
این هم خوبه هم بد
از نوع نوشتارم همه می شناسندام ( پس نمیشه پنهان بشم ) ( کاراکتر لبخند رو ندارید که بزارم )
و گاهی برای مخاطبم تکراری میشم
ولی خوب محرک نغمه های دله پس سکارن به دست اوست و من تابع آن
راجب فیلتر شکن
خدایم شاهده که نمی دونم چطوری می تونم براتون کامنت کنم ( در مورد کامپیوتر خیلی بی سوادم ) اسم این فیلتر شکن ؛ نسیم ؛ است در اولین فرصت سوال خواهم کرد و برایتان کامنت می گذارم
در سایت رادیو فردا می توانید دانلود کنید البته اگر باز بشه
باز هم صمیمانه از حضورتون شاد و خرسندم

دوست عزیز..راستش دلنوشته های شما را بسیار نزدیک با وبلاگ یاردلنواز
(ستاره عزیز)دیدم.گفتم نکنه هردوتون یک نفرباشید..ولی واقعا زیبامینویسید.هر دو !
خب منکه ایمیلم را دادم خدمتتون..اصلا دوباره باید بیام...
ممنون از حضور و نوازشتون...التماس دعا...یاعلی مدد

مریم جمعه 5 تیر 1388 ساعت 17:48 http://www.raze-nahan.blogfa.com

سلام قاصدک عزیز
حالت خوبه ؟ بهتری ؟
مبارک قالب نو ! چقدر تنوع خوبه ! بیخود نیست که خانمها دو روز یه دفعه دکوراسیون خونه رو عوض می کنن !

خوبم ممنون...شما خوبید؟؟!!..خب تنوع هم خوبه ..قبول..ولی..!!
خانومها؟؟؟....منظورتون چیه؟؟؟.خب شفاف بگید..!!

پگاه شنبه 6 تیر 1388 ساعت 11:00 http://www.pma88.blogfa.com

سلام قاصدک مهربون ...
به به ..... قالب جدید مبارک....
انصافا تغییرات در حد المپیک هستش....
الهی همیشه شاد باشین وسلامت...
راستی سر دردتون خوب شد؟
تورو خدا بیشتر مراقب خودتون باشین.....
به امید روزهای سبز و شاد

تازه دارم میفهمم دوستام واقعا داشتن منو تحمل میکردن.یه قالب عوض کردم همه ذوق کردن.ازبس قهوه ای دیدن خب.!..
سر درد؟؟؟؟!!!.من به خاکسترنشینی عادت دیرینه دارم.!!.
ممنون که اومدی..دوست عزیز.شما هم مواظب خودتون باشین.امتحاناتون تموم شد؟؟!..امیدوارم موفق باشید...یاعلی مدد

سوگند شنبه 6 تیر 1388 ساعت 20:10 http://sogandenik.blogfa.com

سلام قاصدک عزیز انشاالله که بهتر شده باشید.البته من یادم نیست گفتم قالب نو مبارککککک؟؟ !!!!
در هرصورت تبریک خوبه ایشالله به سلامتی داشتم رد میشدم گفتم احوالی بپرسم

دوست گرامی:فرقی نداره مهم اینه که فهمیدم شماهم ازاون قالب شاکی بودید ولی تحملم میکردید!.ممنون از تبریکتون.
رد میشدید؟؟؟.مگه من سر راه تون را گرفته بودم؟؟!!.ولی من هروقت بیام مختص خودتون میام هااااا..بازم ممنون که حالموجویا شدید.حتی سرراهی.!.سلامت باشید..یاعلی مدد

شمس یکشنبه 7 تیر 1388 ساعت 03:01

این پست را هم خواندم و ...
مردی می خواست تمام مشکلاتش رو به دریا بریزه
اما هر کاری کرد زن اش سوار قایق نشد

دوست عزیز..خوب کاری کردی خوندی..ولی این پیامک ها را خصوصی بدید تا دستم خالی نمونه برای بعدهااا...زنده باشی.

داداش مهدی یکشنبه 7 تیر 1388 ساعت 06:45 http://taranom14.blogfa.com

سلام
حالتون چطوره؟
خوبین
جه خبرا؟
به ما فقیر بیچاره ها سری بزنین

شما خوبی؟؟!!!.خب من هنوزم به جا نیاوردمتون که نخوام سر بزنم.وگرنه شما وفقیر بیچارگی؟؟؟!!.کاش بیشترمیگفتی تا بهتر بشناسمتون.اونوقت میدیدی که محاله نیام حداقل برای تشکرازحضورت..موفق باشی.

دوست عزیز پنج‌شنبه 1 مرداد 1388 ساعت 02:17

مگر آن خوشه گندم
مگر سنبل مگر نسرین تو را دیدند
که سر خم کرده خندیدند
مگر بستان شمیم گیسوانت را
چو آب چشمه ساران روان نوشید
مگر گلهای سرخ باغ ریگ آباد
در عطر تن غوطه ور گشتند
که سرنشناس و پا نشناس
از خود بی خبر گشتند
مگر دست سپید تو
تن سبز چناران بلند باغ حیدر را نوازش کرد
که می شنگند و می رقصند و می خندند
مگر ناگاه
نسیم سرد گستاخ از سر زلفت
چه می گویی ؟
تو و انکار ؟
تو را بر این وقاحتها که عادت داد ؟
صدای بوسه را حتی
درخت تک قد خم کرده بستان شهادت داد
مگر دیوار حاشا تا کجا تا چند ؟
خدا داند که شاید خاک این بستان
هزاران صد هزاران بوسه بر پای تو
دیگر اختیارم نیست
توانم نیست
تابم نیست
به خود می پیچم از این رشک
اما خنده بر لب با تو گویم
اضطرابم نیست
مگر دیگر من و این خاک وای از من
چناران بلند باغ حیدر را
تبر باران من در خاک خواهد کرد
نسیم صبحگاهی جان ز دست من نخواهد برد
ترحم کن نه بر من
بر چناران بلند باغ حیدر
بر نسیم صبح
شفاعت کن
به پیش خشم این خشم خروشانم که در چشم است
به پیش قله آتشفشان درد
شفاعت کن
که کوه خشم من با بوسه تو
ذوب می گردد
حمید مصدق

ساغر دوشنبه 23 شهریور 1388 ساعت 14:23

قاصدک جان شرمنده مهمون اومد یکم تاخیر افتاد
اخه جناب اقا شما مگه به تلوزیونی که وسیله ای برای حرافی کردن این جماعت چماق به دسته نگاه میکنین نکن اقا نکن عزیز این جز عصاب خوردی هیچی نداره چون همه ی خبراشون دروغ
درمور مبحث غیر سیاسی هم فقط میتونم بگم همه ی عشقای این دوره همین جوریه همه ی عاشقا دروغ گو شدن و منتظر فرصت بهترن

شرمنده نکنید تو رو خدا..اینجوری من عقب افتادم که..آخه معمولا در جواب یک کامنت دوستان دوتا باید کامنت بدم.(قاصدک کم نمیاره..خودشیفتگی را دارید؟؟!!)...بله من اتفاقا باید اخبار را حتما اگرهم دروغ باشه گوش کنم..روزنامه هم وقتی میخونم از دوجناح میخونم و هیچ وقت اختیارمو دربست ندادم به جناح خاصی.خودم تحلیل میکنم وقایع را..!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد